• آرشیو مطالب
  • لينك rss
  • پست الکترونیک
  • صفحه ي اصلي

اسلاید شو

 
وب سايت من
مدیر سایت: علیرضا باقری (دانشجوی دوره کارشناسی ارشد گرایش حقوق جزا و جرم شناسی ) وبسایت صوت حقوق هیچ سایتی و نمایندگی دیگری ندارد. فایل صوتی تشریحی و جزوه و سوالات دروس{ حقوق تجارت - حقوق مدنی - ایین دارسی کیفری - اصول فقه - ایین دادرسی مدنی - تدریس حقوق جزای عمومی و اختصاصی بر اساس قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 - متون حقوقی (lawtexts) - متون فقه ( شرح لمعه )} ثبت شده در ستاد ساماندهی پایگاههای اینترنتی تماس : alirezabagheri_arshad@yahoo.com 026-34421826 09124667931 09396941377
پروفایل مدیر وب سایت
موضوعات
جزوات حقوقی
نمودار های حقوقی
جزوه جزای اختصاصی 3
جزوه حقوق تجارت 3
جزوه قواعد فقه 1
دریافت فایل صوتی مدنی 7
جزوه جزای اختصاصی 1
جزوه مسئولیت مدنی
تدریس حقوق ثبت
تدریس حقوق اساسی
تدریس حقوق اداری
تدریس مقدمه علم حقوق
تدریس حقوق مدنی
تدریس ایین دادرسی مدنی
تدریس ایین دادرسی کیفری
تدریس حقوق مدنی
تدریس حقوق تجارت
تدریس اصول فقه
فایل صوتی تشریح جرایم رایانه ای
تدریس قانون مالیات های مستقیم
تدریس حقوق مدنی 5
الزامات خارج ازقرارداد (ضمان قهری)
فایل صوتی جزای اختصاصی 2
تدریس حقوق مدنی - عقود معین
فایل صوتی متون فقه
فایل صوتی ادله اثبات دعوا
فایل صوتی قوانین و مقررات ثبتی
آرشيو مطالب
عناوین مطالب وبلاگ
خرداد 1400
ارديبهشت 1400
آذر 1399
تير 1399
دی 1396
آذر 1396
مهر 1396
مرداد 1396
تير 1396
خرداد 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
دی 1395
آذر 1395
آبان 1395
مهر 1395
شهريور 1395
تير 1395
خرداد 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
آذر 1394
آبان 1394
مهر 1394
شهريور 1394
مرداد 1394
خرداد 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
تير 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
بهمن 1392
دی 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
نويسندگان
علیرضا باقری
لوگو

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 257
بازدید دیروز : 3081
بازدید هفته : 9254
بازدید ماه : 9280
بازدید کل : 361700
تعداد مطالب : 908
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

وبسایت صوت حقوق

اسلایدر

وبسایت صوت حقوق

وبلاگ-کد لوگو و بنر
 
جزوه حقوق مدنی_4_استاد_حیدریان
22 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 2:30

جزوه حقوق مدنی_4_استاد_حیدریان


شکل گیری شخصیت؛علیرضا رست دکتری حقوق کیفری و جرم شناسی
22 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 2:30

شکل گیری شخصیت؛علیرضا رست دکتری حقوق

کیفری و جرم شناسی


لایحه پیشگیری از وقوع جرم
22 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 2:30

لایحه پیشگیری از وقوع جرم

 


مرگ مغزی
22 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 2:30

مرگ مغزی

 


بررسی آموزه های کیفری و اسلامی و تاثیر آن ها بر مقررات کیفری ایران
22 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 2:30

بررسی آموزه های کیفری و اسلامی و تاثیر آن ها

بر مقررات کیفری ایران

 


طلاق در کانادا
یک شنبه 9 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 1:58

طلاق در کانادا

 مقدمه
قانون مربوط به طلاق در سال ۱۹۸۵ به تصویب پارلمان کانادا رسیده است که شامل ۳۶ماده می باشد . در این نوشته سعی شده به اختصار قانون فوق الذکر و سایر مقرراتمربوط به طلاق در کشور کانادا مورد بررسی قرار گیرد . در این راستا آیین دادرسی ونحوه رسیدگی به ادعای زوجین ، دلایل طلاق ، تقسیم اموال وهم همچنین نحوه رسیدگی بهحضانت اطفال در سیستم قضایی کانادا بیان می شود .

آیین دادرسی
در کانادا طلاق تحت حاکمیت قانون فدرال قرار دارد . به موجب ماده ( ۷ ) اینقانون – که پارلمان کانادا ، آن را در سال ۱۹۸۵ تصویب کرده است . قاضی بدون حضورهیات منصفه ، صلاحیت اعطای حکم طلاق را دارد . در این راستا هر یک از زوجین یا هردوی آن ها می توانند برای گرفتن حکم طلاق و بر هم زدن ازدواج اقدام کنند .
اگریکی از زوجین یا هر دو به طور معمول لااقل یک سال پیش از اقدام به طلاق ، مقیم آنایالت باشند ؛ دادگاه صلاحیت رسیدگی به درخواست طلاق آن ها را دارد و نیازی نیست کهطرفین شهروند کانادا باشند .
هر یک از زوجین به تنهایی می تواند برای گرفتن حکمطلاق اقدام کند و نیازی به پذیرش طرف مقابل نیست ؛ برای مثال در بریتیش کلمبیا مدعیباید ابتدا دادخواست طلاق را داده و سپس منتظر پاسخ مدعی علیه باشد . مدت آن برایشخصی که در بریتیش کلمبیا زندگی کند ۲۰ روز ، اگر خارج از بریتیش کلمبیا باشد امادر کانادا یا آمریکا زندگی کند ، ۴۰ روز و اگر در جای دیگر سکونت داشته باشد ۶۰ روزمی باشد . در صورت عدم پاسخ ، مدعی می تواند اقدام و تقاضای UNDERFENDED DIVORCE نماید . در این صورت مدعی باید دلایل خود را برای طلاق در دادگاه بازگو کند . دادگاه پس از بررسی ظرف مدت ۲ یا ۴ هفته مبادرت به صدور رای می کند . البته در مورداحکام مربوط به اطفال این زمان ممکن است بیشتر شود . در ونکوور کانادا این نوع طلاقظرف مدت ۲ تا ۳ ماه انجام می شود . یک کپی از دستور دادگاه باید توسط مدعی برایمدعی علیه به آخرین آدرس وی ارسال شود . پس از ۳۱ روز از تاریخ امضای قاضی ، مدعیمی تواند تقاضای CERTIFICATE DIVORCE نماید .
در صورت پاسخ مدعی علیه در مدتفوق ، مدعی باید خود را آماده نماید ؛ به خصوص در مورد مسائل مربوط به حمایت وحضانت کودکان . در این مورد ، مدت زمان رسیدگی و استماع توسط قاضی ۸ ماه یا بیشتراست . هم چنین زوجین می توانند با توافق از یکدیگر جدا شوند که به آن JOINT PETION DIVORCE می گویند . که از نظر مدت و هزینه به نفع آنها است .
هم زمان با اقدامبه طلاق همسر می تواند نام سابق وی و یا هر نامی باشد که او نسبت به آن تمایل دارد . البته برای تغییر نام کودکان نیاز به رضایت همسر است .




دلایلطلاق


۱ – جدایی
۲ – زنا
۳ – سوء رفتار فیزیکی یا روحی
برطبق این قانون ، ازدواج زمانی بر هم می خورد که زوجین در مدت معین – که توسط قانونتعیین شده – به طور جداگانه زندگی کرده باشند و یا مدعی علیه مرتکب جرمی مربوط بهازدواج شود ؛ به طوری که ادامه زندگی مشترک دشوار و غیر قابل تحمل گردد . دورهجدایی باید حداقل بلافاصله از یک سال پیش از آغاز اقدام به اقامه ی دعوای طلاق شروعشده باشد . پس از این دوره ی انتظار یک ساله و هنگامی که یکی از آن ها قصد زندگیجداگانه را دارد . هر یک از زوجین حکم طلاق را به دست خواهند آورد در این صورت فرضمی شود که همسران زندگی جداگانه ای داشتند ؛ هنگامی که جدا از یکدیگر بودند و یکیاز آنها قصد جدایی از دیگری را داشته است . بیش ۸۰% از احکام طلاق در کانادا برپایه یک سال جدایی است .
زندگی جداگانه به این معنی نیست که حداقل یکی از زوجینباید قصد ترک تعهدات مربوط به ازدواج را به منظور فسخ زندگی زناشویی داشته باشد . در این خصوص نیاز به جدایی فیزیکی است و خانه مجزا از یکدیگر . فقدان روابط زناشوییعاملی است که مورد توجه قرار می گیرد ؛ البته سکونت در یک خانه به صورت جداگانه نیزبه معنی جدایی است .
قبل یا بعد از اقدام به طلاق بر مبنای یک سال جدایی ،زوحین می توانند تا ۹۰ روز با هدف سازش با یکدیگر زندگی کنند . در صورت عدم توافقمی توانند دعوا را ادامه دهند ؛ این مدت اختیاری است.
هم چنین دیوانگی ، بیماریطولانی و جدایی ، زمانی که یکی از زوجین تعهدات مربوط به ازدواج خود را متوقف سازد، موجب تقاضای طلاق خواهد شد ؛ به عنوان مثال خدمت طولانی در نیروی انتظامی و یاسایر استخدام هایی که موجب ترک همسر و ترک انفاق شود .
در مورد دوره جدایی برخیاز دادگاه ها عقیده دارند که روابط گاه و بی گاه تاثیری در دوره جدایی ندارد ؛ درحالی که سایرین معتقدند که اعمال اتفاقی مقاربت در طول دوره ، ناقض دوره جدایی است . حقیقت این است که اگر یکی از زوجین قصد انجام تعهدات مربوط به خود را نداشته باشد، هیچ نیرویی نمی تواند مانع آن شود . به هر حال قاضی باید امکان رجوع را به طرفینبدهد ، اما اگر یکی از طرفین چنین چیزی را نپذیرد ، طلاق باید واقع شود .
همچنین بر هم زدن ازدواج ممکن است زمانی صورت گیرد که مدعی علیه مرتکب زنا شده یاموجب سوء رفتار فیزیکی یا روانی بر علیه مدعی شده باشد ؛ به نحوی که ادامه ی زندگیمشترک زن و شوهر را تحمل ناپذیر و دشوار سازد .
در مورد زنا ، قاضی باید متقاعدشود که یکی از زوجین مرتکب زنا شده است . آسانترین روش ، اقرار کتبی مدعی علیه است؛ در غیر این صورت مدعی باید آن را به اثبات برساند . در حال حاضر در رویه قضاییتنها زنا قابل قبول است ؛ یعنی ارتباط میان اشخاص با جنس مخالف که در این صورتدادگاه حکم طلاق را صادر خواهد کرد .
در رابطه با سوء رفتار ، دادگاه تنها سوءرفتاری را در نظر می گیرد که پیش از جدایی اتفاق افتاده باشد و سوء رفتاری را که پساز جدایی اتفاق افتاده باشد به عنوان دلیل معتبر برای طلاق در نظر نخواهد گرفت ؛مگر برخی از اعمال خاص نظیر رها کردن کودکان و یا امتناع از دسترسی زوجه به فرزندان .
سوء رفتار لازم است رفتاری باشد تحت شرایط معین که این رفتار ممکن است صدمهجسمی باشد یا آسیب روانی و یا ایجاد یک زندگی تحمل ناپذیر برای یک شخص منطقی . البته هیچ تعریفی از سوء رفتار در قانون نیست اما روشن است که سوء رفتار در دورهطول متفاوت است و بستگی به محیط اجتماعی دارد که زوجین در آن زندگی می کنند . بنابراین رفتارها براساس استانداردهای معاصر آزموده خواهند شد .
آزار روانی بهعنوان دلیل طلاق لازم نیست که با قصد باشد . دیوانگی و سایر بیماری های روانی ممکناست منجر به آزار و اذیت شود . هم چنین شرایط یا رفتارهای معین ممکن است منتهی بهسوء رفتار گردد ؛ از قبیل روابط زناشویی غیر طبیعی بدون رضایت ، اعتیاد به موادمخدر یا الکل ، اذیت و آزار و انتقاد و عیب جویی دائمی و غیره
ضمناً شخصی که ازسوی زوجین تشریفات طلاق را انجام می دهد ( وکیل یا مشاور حقوقی باید با زوجین درمورد امکان رجوع گفتگو کند و به آن ها آگاهی و نظر مشورتی در این خصوص داده و آنهارا در مورد راه های مناسب برای همکاری ایشان جهت نیل به مصالحه راهنمایی نماید ؛مگر این که اوضاع و احوال قضیه نشان دهد که انجام این کار مناسب نیست . شخصی که ازطرف زوجین اقدام می کند ، باید موضوعات مقتضی را برای مذاکره – که ممکن است مربوطبه حمایت یا حضانت باشد – مطرح نماید . هم چنین زوجین باید از هر وسیله میانجیگریقابل دسترسی و مناسب در قضیه مطلع گردند و دادخواست هم چنین محتوی اظهارنظر در خصوصقبول وظایف شخصی خواهد بود که از سوی زوجین اقدام می کند .
دادگاه پیش از بررسیدلایل و در هر مرحله از رسیدگی به درخواست طلاق ، فرصت مناسب به طرفین جهت حل و فصلاختلاف می دهد ؛ مگر از اوضاع و احوال قضیه این طور به نظر برسد که اقدام به رجوعمناسب نیست . اگر تلاش در جهت سازش ، ناموفق باقی بماند ؛ براساس درخواست هر یک اززوجین دادگاه رسیدگی را ادامه خواهد داد .
دادگاه باید متقاعد شود که هیچ تبانیبه هدف موقوف ساختن عدالت وجود ندارد . البته این شامل موافقتنامه های مربوط بهجدایی طرفین ، حمایت مالی مستقیم اموال و یا حضانت کودکان نمی شود .



حضانت کودکان


دادگاه موظف است خود را متقاعد سازد کهترتیبات منطقی برای حمایت کودکان به وجود آمده است ؛ در غیر این صورت اعطای طلاق راتا تعیین این موافقتنامه ها به تعویق خواهد انداخت . دادگاه می تواند از طریق یکیاز زوجین یا هر دوی آن ها ، دستور یا دستور موقتی در خصوص نفقه و حمایت اطفال صادرکند .
شرایط ، وسیله ها ، احتیاجات و سایر اوضاع و احوال هر یک از زوجین وفرزندان برای کسی که حمایت را درخواست کرده در نظر گرفته خواهد شد که شامل طولزندگی مشترک ، وظایف انجام شده توسط زوجین در طول زندگی و هر موافقتنامه ای مربوطبه زوجین است .
در خصوص حضانت اطفال ، دادگاه حقایقی را مورد توجه قرار می دهد؛ از جمله این که چه کسی بیشتر اوقات از کودک نگاهداری می کرده ؟ چه کسی او را نزدپزشک و دندانپزشک می برده ؟ چه کسی برای او فعالیت فوق برنامه تنظیم می کرده و چهکسی با مدرسه کودک و معلمان او در تماس بوده است ؟ هم چنین توانایی هر کدام در عملبه وظایف و نیز سلامت روحی و جسمی آن ها مورد رسیدگی قرار می گیرد . معمولاً درمورد حضانت ، کودکان خانواده در کنار یکدیگر زندگی خواهند کرد مگر شرایط ایجابنماید که آن ها را جدا نمایند . معمولاً دادگاه به خواسته کودکان نیز توجه خواهدکرد ؛ به خصوص اگر نوجوان باشند .
هنگامی که دستوری در رابطه با حمایت از زوجینصادر می شود ؛ گذشته و آینده با طور جداگانه در رابطه به زوجین و فرزندانشان در نظرگرفته خواهد شد . دستور حمایت از اطفال و مسئولیت هر یک از زوجین نسبت به اطفال رادر نظر خواهد گرفت و این تعهد مالی بر طبق توانایی هر یک از زوجین در اجرای اینتعهد خواهد بود .
با دریافت تقاضا توسط هر یک از زوجین و یا هر دوی آن ها یاتوسط شخص ثالث ، دادگاه ممکن است حکم حضانت در خصوص تمام یا برخی از کودکان را صادرکند . دادگاه می تواند حضانت انحصاری یا مشترک اعطا کند . حضانت مشرک به معنایتصمیم مشترک در کلیه امور مربوط به فرزندان از جمله انضباط ، مدرسه ، تعطیلات وموارد مهم دیگر است .
حکم حضانت مانع از ارتباط کودک با پدر یا مادر خود کهحضانت ندارد ، نخواهد شد و دادگاه می تواند در این خصوص تصمیم بگیرد . این دیدار میتواند یک بعدازظهر در هفته ، تعطیلات آخر هفته و یا سایر تعطیلات باشد . هم چنینپدر یا مادر حق مراجعه جهت تحقیق و دریافت اطلاعات نظیر سلامت ، تحصیل و خدماتاجتماعی مربوط به فرزندان را دارند . البته در برخی از مواقع قاضی می تواند در جهتمنفعت کودکان تصمیم بگیرد که آن ها نمی توانند اوقات خود را با پدر یا مادری کهفاقد حضانت است ، بگذرانند .
تنها توجه دادگاه معطوف به این خواهد بود کهبهترین منفعت را برای اطفال در نظر بگیرد . رفتار گذشته والدین نباید در نظر گرفتهشود ؛ مگر رفتاری که در توانایی آن شخص در عمل به وظیفه به عنوان پدر یا مادر تاثیرداشته باشد .
در هر صورت والدین هر دو حتی پس از طلاق موظف به تامین مالیفرزندان خود می باشند .
در صورتی که یکی از والدین بعد از طلاق به دستورهایدادگاه بی اعتنایی کند ، طرف مقابل می تواند به دادگاه مراجعه کرده و الزام او رابه انجام دستورات بخواهد .
البته دستور دادگاه قابل تغییر است و هر یک از طرفینمی تواند در صورت پدید آمدن اوضاع و احوال جدید ، تغییر آن را از دادگاه بخواهد کهاین امر می تواند با توافق یا بدون توافق طرفین باشد و در هر صورت دادگاه به آنرسیدگی خواهد کرد .

** تقسیم اموال :
تقسیم اموال در کانادا بسته بهمقررات هر ایالت دارد و در این رابطه هر یک از ایالات مقرراتی در این خصوص وضع کردهاست . در اکثر مواقع اموال به گونه ای تقسیم می شود که هر کدام از زوجین به طورمنصفانه از اموال مربوط به دوره ی زناشویی بهره مند گردد . البته اموال مربوط بهپیش از ازدواج و هدایا و میراثی که به هر یک از آن ها رسیده است ، متعلق به صاحب آنخواهد بود و قابل تقسیم نیست .




در تقسیم اموال ، دادگاه مواردزیر را در نظر خواهد گرفت :


- مدت زمان زندگی زناشویی ؛
- نقش هریک از زوجین در زندگی ؛
هم چنین نکته مهمی که مدنظر قرار می گیرد این است کهتقسیم اموال باید به گونه ای باشد که هیچ یک از آن ها پس از آن دچار مشکلات اقتصادیو زیان مالی نگردند . به خصوص کسی که حضانت کودکان به عهده اوست نباید از این جهتآسیب ببیند . هم چنین قاضی می تواند دستور دهد که یکی از زوجین به طرف دیگر مبلغیدر مدت معین یا به طور نامحدود پرداخت کند مساله دیگر در مورد تقسیم اموال و حمایتمالی این است که دادگاه به هیچ وجه به رفتار گذشته طرفین و این که چه کسی مقصر بوده، توجهی نمی کند .




نتیجه
در این نوشته به اختصار به سیررسیدگی به درخواست طلاق در دادگاه های کانادا اشاره شد . یکی از نکته های مثبتی کهدر این میان به چشم می خورد ؛ تلاش در جهت سازش است که از سوی وکیل و هم چنین ازسوی دادگاه صورت می گیرد و امری بسیار پسندیده و مطلوب است . در کانادا علاوه برقاضی ، کسی که تشریفات قانونی مربوط به طلاق را از سوی زوجین در دادگاه انجام میدهد ( وکیل و مشاور حقوقی ) ، موظف به رهنمون ساختن آن ها به استفاده از هر نوعوسیله میانجیگری است که منجر به مصالحه گردد و در قانون به این وظیفه صریحاً اشارهشده است .
نکته مهم دیگر ، در خصوص تقسیم اموال پس از ازدواج است . تقسیم اموالبه گونه ای عادلانه صورت می گیرد ؛ به طوری که هیچ یک از آنا پس از طلاق دچارمشکلات اقتصادی و معیشتی نگردد . بالاخص آن که وضعیت پدر یا مادری که حضانت کودکانبا اوست مورد توجه قرار می گیرد تا طلاق موجب آسیب و زیان اقتصادی او نشود . 


الزام اطفال و جوانان بزهکار به اشتغال به کارهای عام المنفعه درحقوقیتطبیقی
یک شنبه 9 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 1:57

الزام اطفال و جوانان بزهکار به اشتغال به کارهای عام المنفعه درحقوقیتطبیقی

 بعد ازجنگ جهانی دوم ، ازدیاد بزهکاری و تکرار جرم اطفال و جوانان افکار عمومی را مشوش وبه نارسایی قوانین اطفال در پیشگیری از وقوع جرائم معطوف داشت . متخصصین مخصوصاقضات اطفال و جوانان برای چاره جویی این معضل اجتماعی و پیشگیری از مفاسد مجازاتحبس که در تکرار جرم موثر است ، طرحهایی را برای اصلاح و تربیت اطفال و جوانان درمحیط آزاد و اجرای روشهای نوین ارائه نموده ، لزوم تجدید نظر در قوانین اطفال وجوانان را با توجه به تحولات اقتصادی و سیاسی متذکر شدند .
در سال 1950 قاضیاطفال بردن ( سویس ) و یکی از قضات اطفال بروکسل ( بلژیک ) بدون توجه به روشها ومجازاتهای مندرج در قوانین اطفال ، حکم به اشتغال به کارهای عام المنفعه را صادرکردند . نظر به اینکه نتایج حاصله از اجرای روش مذکور برای عادت دادن اطفال وجوانان به زندگی عادل اجتماعی رضایت بخش بود ، روش مذکور طبق قانون 1965 بلژیک کهدر 9 ژانویه 1984 اصلاح گردید ، قانون 1969 در انگلستان ، قانون 1974 در سویس ،قانون 1974 در آلمان ، قانون 1983 در فرانسه ، قانون 1984 در هلند و قانون 1984 درکانادا ، در ردیف سایر مجازاتها و روشهای اجرایی در مورد اطفال و جوانان قرار گرفت .

1 ـ هدف از الزام به اشتغال به کار
الزام به اشتغال به کار ، روشیشدیدتر از آزادی با مراقبت و خفیف تر از مجازات سالب آزادی و یک نوع روش تربیتی استکه برای تشویق اطفال و جوانان به اشتغال به کار ، رعایت نظم و انضباط ، احترام بهقوانین و مقررات همزیستی مسالمت آمیز با بزرگسالان ، تقویت نوع دوستی ، ایفای نقشاجتماعی و درک مسؤولیت و بالاخره برای پیشگیری از تکرار جرم و مفاسد مجازات حبس بهمورد اجرا گذارده می شود. در محکومیت به حبس کوتاه مدت ، اطفال و جوانان در زندانهاو دارالتادیب ها با بزهکاران حرفه ای آشنا شده و رموز ارتکاب جرائم خطرناک را یادمی گیرند و پس از آزادی از زندان ، با تکرار جرم به جرگه بزهکاران حرفه ای در میآیند و نیز پذیرش طفل یا جوان در محیط خانواده که مدتی از آن دور بوده ، بسیار مشکلاست .
اطفال و جوانان دارای طبع انعطاف پذیر و قابل اصلاح و تربیت هستند و درصورت ارتکاب جرائم کم اهمیت ، بایستی با اجرای روشهای جدید ، برای زندگی عادیاجتماعی آماده شوند.
در سویس ، هدف از الزام به اشتغال به کار در قانون جزاتصریح نشده است .
در کانادا هدف از الزام به اشتغال به کار ، اصلاح و تربیتاطفال و جوانان با توجه به تکوین شخصیت آنان ،برای تطابق با زندگی اجتماعی ذکرگردیده است . 1
2- مقام صلاحیتدار جهت صدور حکم
الزام به اشتغال به کار جزومجازاتهای مندرج در قوانین اطفال و جوانان است . حکم اجرای روش مذکور را بایستیمقامی که صلاحیت رسیدگی به جرائم اطفال و جوانان را دارد ، با توجه به سن ، ذوق ،استعداد ، قدرت جسمی و وضع روانی متهم صادر و او را تحت مراقبت ، هدایت و حمایتقرار دهد .
در بلژیک دادگاه ، اطفال دستور نگهداری طفل و یا جوان را در محیطآزاد ، با اشتغال به کارهای تربیتی یا عام المنفعه با در نظر گرفتن سن ، میزاندرآمد ، تحت نظارت و هدایت مربی حمایت جوانان ، صادر می کند .2
در سویس طبقماده 64 قانون اساسی فدرال ، دادرسی اطفال و جوانان از 7 تا 18 سال به مقاماتصلاحیتدار هر کانتن3 محول گردیده است .
در کانتن ژنو دادگاه جوانان ، در کانتنلوزان ، فریبورک و ته سن دادگاه اطفال ، در کانتن نوشاتل مقامات قیمومت ، در کانتنبال دادگاه خاص و در بعضی از کانتن ها نیز مقامات آموزشی صلاحیت رسیدگی به جرائماطفال و جوانان را داشته ، تصمیمات لازم را اتخاذ می کنند4.
در فرانسه رسیدگیبه جرائم اطفال تا 18 سال به قاضی اطفال محول گردیده است.5
در هلند و آلماندادگاه اطفال ، و در کانادا دادگاه جوانان رسیدگی نموده ، در صورت لزوم حکم بهاشتغال به کار صادر می کند .
در کشورهایی که الزام به اشتغال به کار جزومجازاتهای اصلی در قوانین کیفری پیش بینی شده ، صدور حکم بایستی با حضور محکومانجام گیرد و دلایل محکومیت به او تفهیم و توجیه گردد.
با اینکه الزام بهاشتغال به کار یک نوع مجازات محسوب می شود ، لکن دادگاه صلاحیتدار می تواند در صورتتخلف از شرایط تعیین شده و با توجه به مقتضیات زمان و مکان ، وضع محیط خانوادگی ،رشد جسمی و روانی محکوم ، آن را تغییر دهد .
آمار آراء مقامات صلاحیتدار درمورد اطفال از 7 تا 15 سال در چند سال اخیر در سویس به قرار ذیل بوده است :


سال 1984 1985 1986 1987
سپردن به خانواده 1928 نفر 2233 نفر 2074نفر 2166 نفر
اجرای روش آزادی
با مراقبت 180 نفر 189 نفر 160 نفر 144 نفر
توبیخ شفاهی 1082 نفر 911 نفر 1091 نفر 878 نفر
الزام به اشتغل بکار 1066نفر 1125 نفر 1092 نفر 1010 نفر
تنبیه انضباطی 18 نفر 38 نفر 50 نفر 40 نفر
تعلیق مجازات 292 نفر 326 نفر 380 نفر 283 نفر
آمار آرایی که درچند سالاخیر در سویس در مورد جوانان 15 تا 18 سال صادر شده ، در صفحه بعد آمده است . 6
انواع مجازاتها و
روش های مختلف سال 1984 سال 1985 سال 1986 سال 1987
سپردن به خانواده 1061 نفر 690 نفر 589 نفر 1077 نفر
اجرای روش آزادی ـ
با مراقبت 6287 نفر 6274 نفر 1279 نفر 5215 نفر
توبیخ شفاهی 1234 نفر 1039نفر 1279 نفر 843 نفر
جزای نقدی 2933 نفر 3203 نفر 3173 نفر 2138 نفر
حبس 1012 نفر 964 نفر 993 نفر 856 نفر
الزام به اشتغال ـ
به کار 1108 نفر 1086نفر 1325 نفر 1410 نفر
الزام به اشتغال به کار در مورد اطفال تا 15 سال چندانبا مشکلاتی مواجه نمی شود ، ولی ملزم نمودن جوانان به کار مخصوصا در مورد کسانی کهوارد بازار کار شده اند ، امری ساده و آسان نیست .
3- شرایط
الزام بهاشتغال به کار را می توان در مورد جوانان بیش از 15 سال که نیاز به کارآموزی فنی وحرفه ای دارند ، اجرا نمود .
در سویس مقامات صلاحیتدار می توانند اطفال از 7 تا 15 سال و جوانان از 15 تا 18 سال را ملزم به اشتغال به کار کنند 7. معمولا اطفال کمسن و سال را ملزم به انجام تکالیف تحصیلی کرده ، یا در اوقات فراغت به آنان کارهایهنری آموخته می شود.
روش مذکور در آلمان برای جوانان 18 تا 21 سال و در فرانسهبرای جوانان 16 تا 18 سال اجرا می گردد8 .
در پرتغال هرگاه مجازات جرمی کمتر از 3 ماه حبس باشد و متهم بیش از 16 سال داشته باشد ، دادگاه حکم به اشتغال به کار راصادر می کند 9 .
4- محل و نوع کار
محل کار بایستی حتی المقدور درمحل اقامتدائمی طفل و جوان باشد و برنامه اشتغال به کار باید طوری تنظیم شود که به شخصیت وتحصیل یا کار دائمی محکوم لطمه نزند.
نوع کار باید با توجه به ذوق ، استعداد ،سن ، قدرت جسمی و وضع روانی و نیاز جامعه به کارگر فنی تعیین گردد .
در سویستعیین محل و نوع کار ، انتخاب کارفرما یا استادکار در هر کانتن متقاوت است . به طورکلی اشتغال در بیمارستانها ، آسایشگاه سالمندان ، خدمات عمومی ( پاک کردن جنگلها ،پارکها ، جاده ها ، زمینهای ورزشی ) ، شرکت در کاوشهای آثار باستانی ، کار ساختمانی، شرکت در کلاسهای آموزشی ، فنی ، حرفه ای ، راهنمایی و رانندگی و بهداشتی است .
برای هماهنگ نمودن نوع کار در تمام کانتن ها . در طرح تجدید نظر قانون جزایسویس اشتغال به کارهای عام المنفعه ، شرکت در کلاسهای آموزشی و کمک به مجنی علیهنیز پیش بینی شده است .
در هلند کارآموزی حرفه ای ، تدریس در مدارس ، بازدید اززندانها و شرکت در اجرای طرحهای آموزشی و یا اداری جزو انواع کارهای اشتغالی است 1 .
در کانادا ، تعیین محل و نوع کار با توجه به شخصیت طفل بهقاضی دادگاه جوانانمحول گردیده است ، ساعات و نوع کار بایستی طوری تنظیم شود که به تحصیل و یاکارآموزی اطفال و جوانان لطمه نزند . معمولا کار ، در بیمارستانها ، تمیزکردنادارات و بیمارستانها ، مراکز تفریح ، کمک به سالمندان یا معلولین جوان ، بازدید اززندانها و کمک به مجنی علیه است 11.
در بلژیک و فرانسه قاضی اطفال با توجه بهامکانات و قدرت جسمی و وضع روانی طفل یا جوان حکم به اشتغال به کار را صادر می کند.
در انگلستان تعیین محل و نوع کار با توجه به شخصیت اطفال و جوانان از وظایفمراقبین آزادی با مراقبت است .
در آلمان نوع کار ، مراقبت از سالمندان ومعلولین ، آموزش صنایع دستی ، تمیزکردن مناطق مختلف شهری ، الزام به شرکت درکنفرانسهای علمی و آموزش خلبانی برای جوانان 14 تا 21 است . جوانان از آموزش خلبانیبا اشتیاق استقبال می کنند .
در کشورهایی که الزام به اشتغال به کار اجرا میشود ، قوانین کار و بیمه در مورد اطفال و جوانان رعایت می گردد .
5- مدت اشتغال
مدت اشتغال به کار در قانون جزای سویس پیش بینی نشده است ، معمولا برای اطفال 7تا 15 سال از نصف روز تا حداکثر 3 هفته و در مورد جوانان 15 تا 18 سال حداکثر تا 3ماه است .
محکوم بایستی در روزهای تعطیلی ، یا پس از تعطیل مدارس ، وظاییفمحوله را انجام دهد.
در انگلستان مدت محکومیت جوانان 100 ساعت در 3 ماه است .
در هلند مدت کار از 4 ساعت تا 100 ساعت و در موارد استثنایی تا 200 ساعت در یکسال است 12 و 60 تا 75 ساعت اشتغال به کار معادل یک ماه حبس محسوب می شود.
درکانادا حداقل مدت اشتغال به کار تعیین نشده ، ولی حداکثر آن 240 ساعت در یک سال ازتاریخ صدور حکم است 13.
در فرانسه مدت کار ، حداقل 20 ساعت و حداکثر 120 ساعتاست که محکوم بایددر مدت یک سال انجام دهد 14 .
6- مزدکار
اشتغال به کار یکنوع محکومیت کیفری و بدون پرداخت مزد و رایگان است تا اطفال و جوانان نتایج اعمالخلاف و ضداجتماعی خود را درک نموده و متنیه شوند . گاهی به عنوان پاداش حسن کار ،مبلغی به مجکوم پرداخت می گردد تا مجکومین احساس غرور کرده و حسن عطوفت و اعتماد بهنفس در آنان تقویت شود و کارهای ارجاعی را بادقت انجام دهند . در هر حال حداکثرمیزان پاداشی که پرداخت می شود ، به میزان یک دهم مزد کارگران آزاد در همان رشته میباشد .
7 ـ طرز اجرای روش اتشغال به کار
در اجرای روش مذکور ، طفل یاجوانان به زندگی عادی خود ادامه می دهد قاضی اطفال یا قاضی جوانان یامقام صلاحیتدارپس از صدور حکم محکومیت به اشتغال به کارهای عام المنفعه و یا شرکت در کلاسهایآموزشی ، مراتب را به اداره مددکاران اجتماعی ، یا کمیته هدایت زندانیان آزاد شده ویا اداره حمایت قضایی جوانان اطلاع می دهد . مددکاران یا مربی تعیین شده از طرفمقامات مذکور ، برای کاریابی و یا تهیه وسایل شرکت طفل یا جوان در کلاسهای آموزشیاقدام می کنند .
برخورد اولیه مددکار یا مربی با طفل یا جوان و اولیای او حائزاهمیت خاص می باشد . اکثر خانواده ها به آسانی دخالت بیگانه را در امور خانوادگینمی پذیرند و برای حفظ اسرار خانواده حاضر به ابراز حقایق نیستند . مددکار یامربیباید با متانت و رقار و خوشرویی وهدف از اجرای روش مذکور را برای آنان توجیه وتفهیم نماید .
برای کسب موفقیت در اشتغال به کارهای عام المنفعه یا شرکت درکلاسهای آموزشی بایستی اعتماد محکوم جلب گردد .
برنامه کار یا آموزش باید بادرنظر گرفتن سن ، استعداد ، رشد جسمی و وضع روانی و موقعیت اجتماعی مجکوم تنظیمگردد . مددکار یا مربی باید دائما” با طفل یا جوان و خانواده او ، کارفرما ومسئولین آموزشی در تماس بوده ، برای رفع مشکلات اقدام نماید و محکوم را به اشتغالمرتب به کار یا شرکت در کلاسهای آموزشی ترغیب و تشویق کند .
اکثر مشکلات اطفالو جوانان ناشی از سهل انگاری جامعه است . بی تفاوتی افراد جامعه به مسائل اطفال وجوانان یک نوع خودخواهی است که غالبا” منجر به سرکشی و پرخاشگری و بالاخره ارتکابجرائم مختلف می گردد . تمام مشکلات بین قاضی و اطفال یا جوانان قابل حل و فصل نیست، بخش خصوصی باید با قبول اشتغال به کار اطفال و جوانان ، برای عادت دادن آنان بهزندگی عادی اجتماعی مشارکت فعال داشته باشد .
در سویس ، انجمن خیریه کاریتا CARITA در سال 1975 به منظور کاریابی برای محکومین تشکیل شده و اجرای اشتغال بهکارهای عام المنفعه را بر عهده دارد . اطفال و جوانان معتاد 14 تا 18 سال ملزم بهشرکت در کلاسهای آموزشی بهداشتی ، و متخلفین راهنمایی و رانندگی مجبور به شرکت درکلاسهای آموزشی پلیس پیشگیری از وقوع جرائم هستند .
در کانادا مددکاران اجتماعیاز طریق بانک کار در بخس خصوصی وسایل اشتغال به کار را فراهم می نماید ، دفترچه ایدراختیار محکوم قرار می گیرد و ساعات ورورد و خروج اشتغال به کار و یا آموزش در آنتثبیت می گردد .
جبران ضرر و زیان وارده به کارفرما و یا موسساتی که محکوم درآنها به کار اشتغال دارد ، بر عهده دولت است .
8 ـ جبران ضررو زیان مجنی علیه
در برخی از کشورهای برای جبران ضرر و زیان مجنی علیه ، محکوم ملزم به کمک و یاانجام کارهایی به مجنی علیه است .
در سویس ، اطفال و جوانان درحد توانایی خودملزم به جبران ضرر و زیان مجنی علیه می باشند 15 .
9 ـ تغییر روش و کیفر مختلف
درکشورهایی که قوانین ومقررات خاص اطفال و جوانان تدوین گردیده ، احکام صادرهاز دادگاههای اطفال و نیز جوانان و یا مقامات صلاحیتدار ، هر« آن » قابل تجدید نظراست . منظور از تدوین قوانین خاص ، اجرای روشهای اصلاحی و تربیتی منظبق با شخصیتاطفال و جوانان و پیشگیری از تکرار جرم است . همان طور که پزشک جهت مداوای بیمار میتواند روش درمان را تغییر دهد ، دادگاه اطفال و جوانان نیز می تواند با تکوین شخصیت، تغییر رفتار و اعمال طفل یا جوان تصمیمات متخذه را مورد تجدید نظر قرار داده روشیرا که در مورد طفل و یا جوانان اجرا می شود ، تغییر دهد .
هرگاه طفل یا جوانشرایط تعیین شده در حکم اشتغال به کار را رعایت ننماید . مقامات مذکور می توانندطبق قانون ، روش را تغییر دهند .
در قانون جزای سویس ، مجازات متخلف را اشتغالبه کار پیش بینی نشده است . مقامات صلاحیتدار غالبا” اطفال 7 تا 15 سال را که ازشرایط تعیین شده تخلف کرده اند ، سرزنش نموده و یا نصف روز بازداشت تحصیلی می کنندیعنی دانش آموز مختلف پس از تعطیل مدرسه ، یک ساعت در ان محل مانده تکالیف تعیینشده را انجام می دهد تا مدت مورد حکم تمام شود .
در مورد جوانان 15 تا 18 سالدادگاه می تواند حکم به پرداخت جزای نقدی یا حبس از 1 روز تا یک سال صادر کند . محکومیت به حبس توام با پرداخت جریمه ممنوع است .
Dunkel . F : La privation de Liberte a legard des jeunes Delinq – uants . Bonn – 1987 .
- dunkel / F : Mediation , Travait Auprofit de communaute . Freiburg . 1990 .
- Dunan t . A .Schuitz . A . synthese du congres de Geneve . Geneve – 1987 .
- Gueioz . N : La detention sous lancle des Travaux eds Nations unies pour administration de La justice des Mineurs . Geneve – 1989 .
- Hanni . R : Resulats et commentaire . Geneve – 1987 .
- Merigeau . M : L anliguite de la mise Aux Arrets Dans le droit penal des Mineurs , paris – 1989 .
- Merigeau . M : Evaluation du compromis Entre le penal et L Educatif . Bordeaux – 1988 .
- Schadler . W . Travaild interet General . Freiburg – 1986 .
- Van Der Veer . K : Changemrent de la Societe et Delinquance juve – nile . Leuven – 1988 .
- zeratten . J: Nouvelle tendance dane le droit penal des Mine – urs . Freiburg – 1990 . 

پی نوشت :
دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران .

1
ـ ماده 20 قانون 1984
2
ـ مواد 36 تا 43 قانون حمایت جوانان مصوب 8 آوریل 1965 .
3
ـ سویس به 26 کانتن تقسیم شده که هر کانتن دارای آیین دادرسی کیفری خاص بوده و طرزاجرای مجازاتها و روشها در صلاحیت هر کانتن است .
4
ـ مواد 83 و 90 قانون جزایسویس مصوب 21 دسامبر 1937 که در اول ژانویه 1942 به مورد اجرا گذارده شده و در 18مارس 1971 اصلاح و از اول ژانویه 1974 اجرا گردیده است .
5
ـ مارس 1 قانون 2فوریه 1945 و قانون 24 مه 1951 و 23 دسامبر 1958 و ماده 28 قانون 5 و 11 ژوئیه 1974 .
6 – Zermatten . J: Nouvelles Tendances Dans Ie droit penal des
Mineurs . Freiburg . 1990 – p . 166
7
ـ مواد87 و 95 قانون جزای سویس مصوب 1974 .
8
ـ بند 3 و 4 ماده 43 قانون 10 ژوئن 1983 .
9 – Zermatten . J ; Nouvelles Tendances Droit penal des Mineurs.
Freiburg . 1990 – p . 238 .
10
ـ ماده 20 قانون ژوئیه فرانسه .
11 – Dundet . F : Niediation , Travail an profit de la communaute .freibourg , 1990 – p . 179 .
12
ـ نشریه حقوق اطفال , چاپ ژنوـ سال 1989 , شماره 1 صفحه 2 .
13
ـ ماده 20 قانون آوریل 1984 .
14
ـ ماده 4 ـ 43 قانون 10 ژوئن 1983 .
15
ـ مواد 88 و 98 قانون جزای سویس مصوب 18 مارس 1971 .


دکتر تاج زمان دانش
سایت قوانین



:: برچسب‌ها: الزام اطفال و جوانان بزهکار به اشتغال به کارهای عام المنفعه درحقوقیتطبیقی
اصلاح قانون جزا در اتحاد شوروی
یک شنبه 9 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 1:57

اصلاح قانون جزا در اتحاد شوروی

 شورایعالی اتحاد جماهیر شوروی پیشنهاد اصلاحی قانون جزا و آئین دادرسی کیفری را در جلساتمنعقده 22تا 25 دسامبر 1958 مورد بررسی و تصویب قرار داد این پیشنهادهای قبلا یعنیدر ژوئن سال به صورت پیش نویس چاپ و منتشر شده و به حد کافی هم مورد بحث و گفتگوقرارا گرفته بود.
قانون گران شوروی با تصویب این پیشنهادها برای اولین مرتبه درعرض 20 سال گذشته این اقدام خود را در معرض بحث و انتقاد دنیای خارج قرار دادند. ازبحث هاا و انتقاداتی که به عمل آمده بود معاوم گردید که بین حقوقدانان شوروی اختلافنظر و عقیده وجود داشته است و نیز نشان میداد که نه تنها دولت شوروی و مقامات قضائیاز مدتها قبل به فکر اصلاح قانون جزا و آئین دادرسی کیفری افتاده بلکه به ازومتأمین حقوق بیشتری در این زمینه نیز پی برده بودند.
پیش نویس اصلاحی مذکور کهبه تغییرات چندی مورد تصویب واقع شد و به صورد قانون جدید در آمد حاوی مقررات زیربود.
1-((مبانی )) وضع قوانین کیفری در اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری های اتحاد؛
2- قانون مسئولیت جنائی نسبت به جنایات بر ضد کشور؛
3- قانون مسئولیت جنائینسبت به جنایات نظامی ؛
4- قانون جذف محرومیت از حق رأی به موجب حکم دادگاه ؛
5- ((مبانی)) وضع قوانین قضائی در اتحاد جماهیر شوروی و جمهوری های اتجاد وجمهوری های خود مختار؛
6-قانون مربوط به وضع مقررات نسبت به انتخابات دادگاههایخلق ؛
7-قوانین دادگاههای نظامی ؛
8- ((مبانی)) آئین دادرسی کیفری در اتحادجماهیر شوروی و جمهوری های اتحاد. این قوانین تازه یعنی اصلاحیه قانون جزا و آئیندادرسی کیفری شامل تمام موارد قانون جزای اتحاد شوروی و یا تمام موارد آزین دادرسیکیفری آن نمیشد بلکه شامل قسمتی از آن مجموعه ها بود و این اصلاحیه ها هم که به اینترتیب به وجود آ‚ده و تصویب شده بود حاوی ((مبانی)) کلی بود و وضع قوانین جزئی تربه خود جمهوریها محول گردید و به موجب اعلامیه ای که در 4 فوریه همان سال صادرگردیده بود حق وضع این گونه قوانین به جمهوری ها داده شده بود تا آنها با وضعقوانین لازم بر مبنای اصول مصوبه مقررات حقوقی خود را تنظیم کنند .
تا قبل ازاین اصلاحیه ، قانون جزا و آئین دادرسی کیفری بر این اصل استوار بود که هر قملی کهمضر به حال اجتماق تشخیص داده میشد آن عمل را جنائت تلقی مینمودند و مرتکب آن را بهمجازات می رساندند اما به تصویب این اصلاحیه اصل مذکور از بین رفت و جای آن را اصلهای دیگری گرفت که عبارتند از اصل هیچ عملی جرم نیست مگر به حکم قانون و اصل هیچ کسرا نمیتوان مجازات کرد مگر به حکم قانون که در مواد 3 و 4 و 6 قانون نجزا ندرج استو از دو اصل مشهوراقتباس شده است .
ماده 3 قانون مزبور میگوید فقط کسی مرتکبجرم جنایت بر ضد اجتماع شناخته میشود، خواه عمداً و خواه در اثر غفلت ، که قانونچنین قملی را منع نموده و مرتکب را سزاوار کیفر شناخته باشد.
ماده 6 در تکمیلاین ماده میگوید ((قانونی که در زمان ارتکاب جرم وجود دارد حکم خواهد کرد که عملمرتکب جرم است یا نه))
بنابراین ملاحظه میشود که فقط قانون است که تشخیص میدهدو معین میکند عمل ارتکابی جنایت است یا جنایت نیست و دیگر ملاحظات سیاسی که اغلبمنجر به محکومیت میگردید از قوانین جزائی حذف گردیده است .
چیزی که در انیقانون اصلاحی بیشتر مورد تجه قرار گرفته حدف ماده قیاس است که به موجب آن سابقاًمحاکم حکم محکومیت عده ای ر صادرکرده اند البته انی ماده قبل از این که اصلاحیهتصویب بشود و رسماً از بین برود متروک تلقی شده محاکم هم مدتی بو که عملا به آناستناد نمیکرد . آقای پولیانسکی رئیس کمیته تدوین قوانین در این مورد اضهار داشت ((دادگاههای شوروی دیگر نمیتوانند با استناد به ماده قیاس حکم مجازات کسی را صادرنمایند و اشخاص را بدون نص صریح قانون محکوم کنند و به مجازات برسانند .))
درستاست که عبارت عام ((مضر به حال اجتماع)) همچنان در قانون جزا حفظ شده ولی باید توجهداشت که ماده 7 اصلاحی حدود این عبارت را از لحاظ قانون تعیین کرده و گفته است کهفقط اعمالی ((مضر به حال اجتماع )) تشخیص داده میشود که در قانون صراحتاً ذکر شدهباشد.
قانون جزای جدید شوروی برای اولین مرتبه شامل اصل عطف به ماسبق نشدنقوانین جزائی است مگر اینکه عطف به ماسبق شدن آن به نفع مجرم باشد و این مطلب درماده 6 قانون جدید مندرج است.
همجنین دفاع مشروع و اقدامات احتیاطی در قانونمزبور شناخته شده و مواد 13 و 14نسبت به این موارد صراحت دارد در صورتیکه تا قبل ازتدوین قانون جدید اینگونه اقمال خود جرم شناخته میشد و مرتکب تعقیب میگردید و بهمجازات میرسید.
به موجب ماده 3 بند 2 تعیین مجازات جنائی منحصراً در سلاحیتدادگاههای جنائی قرار گرفته آن هم بر صبق موازین قانونی و به این برتیب عبارت مشهورعدالت منحصراً در صلاحیت دادگاههای کیفری است مجدداً در اتحاد شوروی مصداق پیداکرده است زیرا از سال 1937 که قانونی وضع شد و دادگاههای نضامی ( منظور دادگاههایپلیس است) تحت صلاحیت هیئت مخصوص کمیساریای امور داخلی بوجود آمد خلاف عبارت بالادر شوروی وجود داشت.
اما حالا این انحصار عدالت به دادگاهها تا چه اندازهمراعات میشود چیزی نیست که بتوان نظر صحیحی درباره آن ابراز داشت فقط بنا به دلائلیکه موجود است و ذیلا ذکر گردیده میتوان گفت که آزادی کامل دادگاهها مورد تردید است.
بررسی بعضی مواد قانون جزا و قانون آئین دادرسی کیفری جدید:
مطالعه دقیققانون جزا و قانون آئین دادرسی کیفری جدید به خوبی نشان میدهد که اضافه بر آنچه کهدر بالا بدان اشاره شد این قوانین جدید قوانین مترقی تری هستند اما این نکته را همباید یادآور شد که قوانین مزبور نواقص و نقاط ضعف زیادی هم دارد که ما به طور اجمالبرخی محاسن و معایب آن را مطالعه خواهیم کرد.
محاسن قوانین اصلاحی:
سیستمجدیدی که در قوانین اصلاحی مزبور اتخاذ شده سیستم بسیار آسانی است که از این جهتقابل توجه میباشد.
قبلا 18 نوع مجازات وجود داشت اما حالا بر طبق قانون جدید (ماده 21 قسمت((مبانی)) ) فقط 7 نوع مجازات اصلی و دونوع مجازات تبعی وجود دارد ومجازاتهائی که ذیلا نامبرده شده حذف گردیده است:
تبعید دائم از خاک اتحاد شورویبه عنوان دشمن کارگران؛
تبعید غیر دازم از خاک اتحاد شوروی ؛
محرومیت ازحقوق ابوینی ؛
محرومیت از حق بازنشستگی ؛
تحمیل وظیفه مرمت صدمات وارده.
به طور کلی میتوان چنین خلاصه نمود که در قانون جدید بین مجازات اصلی مذکور درقانون و مجازاتهای درجه دوم و مجازاتهائیکه موقعیت اقتضا میکند خواه از نوع مجازاتاصلی باشد و خواه از نوع مجازات درجه دوم فرق گذارده شده است.
اقسام مختلفمحرومیتها از آزادی به موجب ماده 21 قانون جدید از بین رفته است و بر طبق ماده 23دو نوع مجازات جای آن را گرفته است یکی این که مجرم باید در زندان به سر برد و دیگراینکه مجرم باید در کلنی خدمات تأدیبی بماند
حد اکثر مدت زندان از 25 سال به 15سال تقلیل یافته و استخلاص از زندان بر اثر رفتار خوب کمتر مورد پیدا میکند و حتیبرطبق آراءکیفری که اخیراً از طرف دادگاهها صادر گردیده معلوم شده که برای بعضیاعمال، به خصوص اعمالی که بر ضد کشور و بر ضد نضم عمومی باشد، مجازاتهایی به مراتبشدیدتر در نظر گرفته شده است.
معذلک نباید فراموش کرد که بر طبق ماده 22 قانونمزبور تیرباران که یک مجازات فوق العاده است در زمان صلح نه تنها در مورد کسانیکهمرتکب خیانت بزرک نسبت به کشور میشوند و یا جاسوسان و خرابکاران و قاتلین بلکه نسبتبه تروریستها و را هزنان نیز اعمال میگردد.
در زمان جنگ این مجازات مخصوصاًنسبت به جنایتکاران جنگ اعمال میگردید. تردیدی نیست کهاین مجازات برای جلوگیری ازاعمال ((عناصر ضد اجتماع)) که در جند سال اخیر موجبت مزاحمت فراوانی برای مقاماتشوروی شده اند در نظر گرفته شده و در قانون مذکور آمده است.
مسئولیتهای کیفرینیز نسبت به جرائمی که در حال مستی ارتکاب میشود و در ماده 12 بدان اشاره شده برایحفظ نضم عمومی در نظر گرفته شده است.
دونوع مجازات است که همچنان در قانون جزایجدید حفظ شده؛ یکی اخراج فرد محکوم از محل سکنی او که عادتاً در آنجا اقامت گزیدهاست و دیگری تبعید به ناحیه معینی ازکشور .
بر طبق ماده 10 قانون مزبور حداقلسن جوانان برای کیفر کامل که از 12 تا 14 سال بود به 14 تا 16 ترقی داده شده وصغاری که مرتکب جنایت شوند به مناطق مخصوصی اعزام میگردند و مدت معینی را در آنجابه سر میبرند.
از نظر آئین دادرسی کیفری در قانون جدید حقوق بیشتری برای متهمیندر نظر گرفته شده بدین معنی که از تاریخ تصویب قانون مزبور و کلاء مدافع متهمینمیتوانند از آخرین جلسه باز پرسی وارد دعوی بشوند که در واقع از ایام بازداشت متهمخواهد بود(اما قبلا وکلاء مدافع فقط یک مرتبه حق حضور داشتند و آنهم دردادگاه بود) دیگر انیکه به موجب مادتین 22 تا 45 اصول آئین دادرسی کیفری حق استیناف نیز برایآنها شناخته شده است . سایر حقوق متهم در ماده 23 ذکر گردیده. این نکته را بایداضافه کرد که به موجب مجرمین از حقوق بیشتری برخودار هستند بدین معنی که قبلاکسانیکه مثلا برای مدت 6 ماه تا دو سال بزندان محکوم میشدند میبایستی شش سال ازتاریخ خاتمه مدت زندانی آنها بگذرد تا درصورتیکه مرتکب جرمی نشده باشد پرونده کیفریآنها باطل گردد در حالیکه به موجب قانون جدیدکسانیکه تا سه سال زندانی میشوند سهسال باید از خاتمه مدت زندان آنها بگذرد تا در صورت عدم ارتکاب بزه جدید پروندهکیفری آنها باطل گردد.
نواقص اصلاحی مزبور دارای نواقص میباشد که ذیلا ذکرمیگردد.
این قوانین هنوز داری همان عوامل سیستم حقوقی توتالیتر است.
قانونجرائم نظامی نیز مانند قوانین دیگر قبلا در معرض افکار عمومی قرار نگرفت و شاید اینامر دلیلی داشته باشد و شاید هم دلیلش روش و سیاست داخلی باشد که بحث در اصراف آنراعاقلانه ندیده اند.
از انتقاداتی که بر این قانون وارد است این است که عواملتعیین کننده جرائم بر ضد کشور که شامل خیانت، اقدامات منضره به طور کلی و اقدام برضد اتحاد شوروی است طوری است که امکان هر نوع اعمال نظر مخالقی را پیش بینی مینمایدو انی نقص بخصوص شامل ماده 1 که عبارت کلی و عام خیانت را ذکر کرده میباشد و همچنیناین موضوع را که هر نوع (فعالیت سازمانی) که مقدمةارتکاب جنایات فوق باشد در حکمجنایت است( ماده 9) از نقائص این قانون میدانند.
ماده 10 قانون مذکور از نظروحدت بین اللملی کارگران جنایاتی را که کسی نسبت به کشور کمونیستی دیگر مرتکبمیشوند مشمول مجازات دانسته است. همچنین به موجب قانون جدید جرم خیانت شامل اعمالکسانی نیز میشود که از مراجعت به اتجد جماهیر شوروی خود داری میکنند و مرتکبین اینجرم را به مجازات مصرحه در این قانون محکوم مینمایند ولی مقررات زندانی کردنخانواده سربازان فرارای در قانون جدید از بین رفته است.
عبارت تبلیغات جنگ کهبزه جدیدی است و در ماده 8 قید گردیده جزء یک عبارت وسیع است که همه گونه میتوان آنرا تفسیر کرد.
نقص دیگری که این قانون دارد و در واقع نقص بزرگی است این است کهفاقد نص صریح است که هر کسی از گناه مبراست تا خلاف آن ثابت شود و اصولا در حقوقشوروی فرض بیگناهی وجود ندارد و قبلا هم اثبات بیگناهی را بر عهدةمتهم میدانستند.
بر طبق پیش نویسی که در سال 1957 تهیه شده بود قرار بود که این نقص را برطرفکنند و درماده 2 پیش نویس مذکور اینطور نوشته شده بود.
((متهم تا زمانی کهتقصیر او در آخرین مرحله قضاوت ثابت نشده))
(( بی تقصیر شناخته میشود))
اماپیش نویس سال 1958 در ماده 13 در این مورد اینطور گفته است.
((اثبات تقصیر بادادستان است و محکومیت نمیتواند بنا به فرض باشد و فقط کسی مقصر شناخته میشود کهثابت شود بزه مورد اتهام منتسب به اوست.))
ولی این ماده هم با تغییراتی که درپیش نویس مذکور به عمل آمد از بین رفت و عبارت ماده 14 جایگزین آن شد:
(( دادگاه ، دادستان ، بازپرس وکسی که بازجوئی های پلیسی را انجام میدهد به هیچ وجه حقندارند بار اثبات بی تقصیری را به دوش متهم بگذارند.))
بر سر این ماده بینحقوقدان شوروی مباحثاتی در نظر گرفته بود که در ایزوستیا در تاریخ 27 دسامبر 1958چاپ شده و به خوبی نشان میدهد که بین آنها اختلاف نظرهائی بر سر عقیده فرض بیگناهیمتهم و یا عدم آن وجود داشته است: آی. جی . گورگیز رئیس دیوان عالی اتحاد شورویماده 14 را به این شرح تفسیر کرد: ((…… وظیفه اثبات اتهامات وارده یکی از وظایفدادستان است و متهم مجبور نیست بیگناهی خود را ثابت کند.))
اما بی. اس . شار کفکه نظرش درست مخالف نظر فوق بود و هیچگونه اصلی را در مورد بیگناهی متهم قبول نداشتمیگفت:
(( … این عمل باعث میشد که اصول کهنه حقوق بورژوآزی مثل فرض بیگناهیوارد تئوری و عمل حقوقی ما بشود و این امر با ماهیت حقوق کشور سوسیالیستی شورویمغایرت تام دارد. پیشنهاد شده بود که فرض بیگناهی متهم به صورت فورمول زیر در قانونگنجانده شود(متهم بیگناه تلقی خواهد شد تا اینکه تقصیر او در دادگاه نهائی به ثبوتبرسد.) شاید حقوق دانان معنی چنین فورمول غامضی ر درک کنند ولی توده عظیم کارگراننمیتوانند چیزی از آن بفهمد، لذا کمیسیون پیش نویس قوةمقننه شورای عالی اتحادجماهیر شوروی خود یک تصمیم صحیحی در این باره اتخاذ نمود.))
ماده 14 جدید البتهعبارتی را که میگفت محکومیت نمیتواند بنا بر فرض تقصیر باشد و در پیش نویس 1958 ذکرگردیده بود از بین برد مع الوصف ماده 14 جدید از نظر بالا بردن حمایت قانونی افرادقابل بحث است. اضافه بر آنچه که در بالا ذکر گردیده مقررات بازپرسی که در ماده 28مندرج است دارای نواقص و معیبی است و باید در اطراف آن بحث کرد از جمله اینکه وظیفهبازپرسی ر اقاضی تحقیق که از وابستگان مدعی المعلوم است به عهده دارد و یا درمواردی که اتهام ارتکاب جنایت قلیه کشور باشد مقررات بازپرسی به وسیله قضاه تحقیقکه جزو سازمانهای امنیت کشور میباشد انجام میشود و فقط موقعی که متهم این مرحله رایعنی مرحله بازپرسی را که هیچ نظارت و کنترل دادگاه بر آن وجود ندارد طی نمودپرونده بدادگاه فرستاده میشود.
از مطالعه مطالب فوق چنین نتیجه میشود که دردارسی های کیفری حقوق متهم کاملاً ملحوظ و محفوظ نیست و دست عده در ساختن و پرداختنپرونده ها بر حسب میل و دلخواه آنها باز است. همچنین این نکته را نیز باید افزود کهحقوق شوروی به هیچ وجه لازم نمیداند که آراء محاکم قبل از اجرا منتشر شود.
نتیجه:
اگر قوانین اصلاحی را به دقت از نظر بگذرانیم می بینیم با اینکهتغییرات زیادی در این قوانین داده شده مع الوصف تمایل کلی که در زمینه بال ابردنحمایت بیشتر قانونی بوده از بین نرفته است. این تمایل زائیده چند عامل بود یکیتحولی که از چند سال پیش به این طرف در آن جامعه به وجود آمده دیگر تغییراتی کهدرساختمان اجتماعی آن پیدا شده و بالاخره پایه و سطح زندگی که بالا رفته است.
تمام این عوامل موجب شد که مردم خواستار تأمین حقوق بیشتری بشوند و در مقابلاقدامات اختیاری و دلخواهانه دولت و یا سازمانهای امنیت تضمین بیشتری داشته باشندالبته باید توجه داشت که این قوانین اصلاحی برای کسانیکه عقاید سیاسی و ایده اولوژیخود را در مغز خود نگاه میدارند و آن را خارج نمیکنند چشم انداز خوبی است تا جنبههای دیگر از قبیل استقلال دستگاه قضائی در برابر قوه مجریه، این قوانین اصلاحی اثرسیاسی دارد نه قضائی و هر موقع که سیاست به نحو دیگری اقتضا نماید باز اصلاحیه هایدیگری ممکن است به وجود بیاید و این اصلاحی را تغییر بدهد.  

پی نوشت :
سایت قوانین
مترجم :محمد علی امامی



:: برچسب‌ها: اصلاح قانون جزا در اتحاد شوروی
دیوان عدالت اداری وفلسفه تاسیس آن
یک شنبه 9 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 1:56

دیوان عدالت اداری وفلسفه تاسیس آن

 تاریخروایتی تلخ و عبرت آور از سلطه فرمانروایان ستمگر واسارتها ورنجها و پریشانی هایملل محروم جهان طی قرون متمادی است. مطالعه در احوال ژنده پوشان در بند, نشان میدهد که چگونه انسان این گوهر والای آفرینش در روزگار سیاه جهل و استبداد درافتوخیزی نومیدانه برای سد جوع متحمل مشتقات طاقت فرسایی می شد و برای ارضاء هوسهایاهریمنی دیوانگان خود کامه جان پاک خود را رایگان از دست می داد. اما او آن حیوانبارکشیب نبوده و نیست که هویت اصیل خود را بدست فراموشی بسپارد و آزادگی و کرامتانسانی خویش را با لقمه نانی معاوضه کند. او به حکم سرشت الهی خود و رسالت عظیمی کهدر مسیر حیات بر عهده دارد همیشه شیفته عدالت و در جستجوی آن بوده است.
باتبلور تدریجی خطائل فطری ودر پرتو تعالیم آسمانی انبیاء و اولیاء عظامن واندیشمندانبزرگوار, عشق به رهائی ازنبد اسارت و زندگی در پناه عدالت در نهاد او شعله ور شد ومعرفت به اصالت و عظمت اراده در تعیین سرنوشت اجتماعی خود عزم او را به مقاومت وبمارزه در برابر بیداد و بیدادگران تقویت کر و سرانجام در برخی از نقاط جهانانفجارات حماسی خونینی رخ داد که در طوفان سهمگیم آن , تاج و تخت سلاطین ستمگر ودودمان آنان بر باد رفت و حکومت قانون جایگزین فرامین طاغوتیان شد.
لیکن ماجرایفجایع خود کامان و پریشانی های و مصیبتهای مردم از بند رسته سرگذشتی نبود که بهسادگی از خاطرها محو شود. کابوس هراس آور حوادث هولناک گذشته و ترس از تکرار مصیبتدر آینده ایجاب می کرد که راه تمرکز غیر اصولی قدرت بی رقیب در فرد یا اقلیت معدودکه احتمالا منشاء سوء استفاده از ان و تجدید حیات نظام سلطه ناروا بود مسدود گردد.
بدنی منظور علاوه بر تثبیت حق حاکمیت ملت, در تعیین سرنوشت اجتماعی خویش قاعدهانفصال واستقلال قوای حاکم که متضمن تقسیم اقتدارات عمومی بین سه قوه مقننه, قضائیهو مجریه بود به عنوان یکی از مهمترین اصول مسلم حقوقی در قوانین اساسی بسیاری ازکشورها به تثبیت رسید. بدین معنی که قدرت فرهنگی جامعه در وضع وتهذیب قوانین به قوهمقننه محول شد تا با تدوین قواعد مترقی وعادلانه خطوط اصلی اداره جامعه و روابطناشی از زندگی فردی و اجتماعی را ترسیم کند و مقررات حاکم بر روابط حق وتکلیف رامشخص نماید. مسئولیت خطیر قضاء به قوه قضائیه تفویض گردید تا با حل و فصل منازعات وخصومات و تعقیب متهمین و مجازات تبهکاران براساس قوانین موضوعه در تحقق و بسط عدالتفردی و اجتماعی بکوشد و بالاخره وظیفه اجرای قوانین بر عهده قوه مجریه قرار گرفت تامساعی خود را در برقراری نظم و امنیت داخلی و خارجی کشور و تعمیم آموزش و پرورشوتدارک امکانات شایسته بهداشتی و درمانی و بیمه همگانی عمومی بکار بندد وزمینهمناسب برای ایجاد بازار کار و اشتغال ثمر بخش را فراهم سازد و بر فعالیت رو بتزایدبخش خصوصی در عرصه رقابت اقتصادی و توزیع عادلانه ثروت ودرامد نظارت نماید وبااتخاذ تدابیر شایسته اهداف مقنن را در زمینه خودکفائی و مآلا حفظ استقلال وتمامیت ارضی کشور تحقق بخشد و برای تامین بودجه لازم به اخذ مالیات بپردازد.
پیشرفت شگفت انگیز صنایع مدرن و افزایش زاید الوصف جمعیت و تحولات عمیق اقتصادیو اجتماعی پیوسته برمیزان مسئولیتهای فراوان قوه مجریه می افزاید و برای توفیق درانجام این تکالیف بیشمار و روز افزون وزارتخانه ها وسازمانها و شرکتهای دولتی متعددو موسسات مختلف بری ارائه خدمات عمومی و محلی با ادارات و شعب و دوایر بسیار وتشکیلات وابسته و تابعه در قلمرو جغرافیایی کشور تاسیس می شود و برای به راهانداختن چرخهای این سازمانهای عریض و طویل و ایفای مسئولیتهای گوناگون دولت, افرادکثیری با حقوق معین و وظایف مشخص استخدام و به خدمت منصوب می شوند و به این ترتیببرقرار می گردد. همچنین افراد مزبور و به عبارت صریح تر ماموران دولت در زمینهانجام وظایف محوله در جهت اعمال حقوق و تعهدات دولت و مردم در قبال یکدیگر باافرادجامعه در تماس و ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم هستند. لیکن اقتدارات قوه مجریه بهامور اجرائی و اداری محدود نمی شود واین قوه به تجویز قانونگذار از اقتدارات تقنینیو قضایی ویژه ای هم برخوردار می باشد که مجاز یا مکلف است مقررات و نظاماتی در خصوصتعیین روشهای اجرائی قانون و تعیین خط مشی ماموران دولت و حتی قواعدی مبنی بر ایجادرابطه حق و تکلیف در مسائل گوناگون وضع کند و به مورد اجراء بگذارد و در مواردعدیده بر مسند قضاء بنشیند و با صدور حکم قطعی و لازم الاجراء به حل و فصل پاره ایاز اختلافات اشخاص در روابط خصوصی و حتی دعاوی علیه خود اقدام نماید.
با توسعهوظایف و مسئولیتهای قانونی دولت و افزایش میزان نظارت و کنترل و مداخله ان در شئونمختلف جامعه بر حج روابط و مناسبات واحدهای دولتی و مداخله ان در شئون مختلف جامعهبر حجم روابط و مناسبات واحدهای دولتی بامردم و بروز درگیریها و اختلافات آنهاافزوده می شود و با این کیفیت احتمال انحراف یا سوء استفاده از قدرت قانونی در اینقوه به مراتب از دوقوه دیگر بیشتر است. زیرا امکان دارد که قوه مجریه دراجرایتکالیف قانونی خود از مسیر قانون منحرف شود وبا وضع نظامات دولتی باعناوین آئیننامهوتصویبنامه و غیره مغایر موازین قانونی به حریم قوه مقننه تجاوز کند و در خصوصقضاوت در دعاوی علیه خود اصول بیطرفی را زیر پا بگذارد و حقق طبیعی و مشورع اشخاصرا موردتعدی قرار دهد و در نتیجه موجبات نارضائی مردم را فراهم سازد.
مطالعهتاریخ انقلابات خونین در گوشه وکنار جهان از جمله در کشور ما نشان می دهد که قوهمجریه غالباً با سوء استفاده از قدرت مطلق و بی کنترلی که در اختیار داشته به طرزجسورانه ای بهحریم اقتدارات خاص دو قوه دیگر تاخته ویا بهره گیری ناروا از قدرتجامعه, عوامل خود را در کسوت نمایندگانمنتخب ملت در قوه مقننه مستقر ساخته و باتدوین قوانین دلخواه خود به افزایش قدرت خویش در جهت تجاوز به حقوق و آزادیهایمشورع مردم و سرکوب ظالمانه ناراضیان پرداخته است تثبیت حق مالکیت مردم در تعیینسرنوشت اجتماعی خویش و همچنین تقسیم اقتدارات عمومی بین قوای متعدد در قوانین اساسیدر این معضل حیاتی جامعه همواره موثر و کارساز نبوده است. در حالی که اقتضای عدالتآن است که اعمال این قوه به شدت کنترل شود و از انحرافات و تعدیات مامورین آنجلوگیری بعمل آید زیرا بقاء و ثبات جامعه در گرو دو اصل اساسی, حاکمیت مطلق قانون وآزادیهای مشروع افراد درحاکمیت قانون قرار دارد و اشخاص اعم از حقیقی یا حقوقی چهدر بخش عمومی و چه در بخش خصوصی در هر موقعیت و مقامی که هستند باید مطیع و مجریقانون باشند و ضمن برخوردای از مواهب قانونی حقوق دیگران را نیز محترم شمارند ورعایت کنند در غیر این صورت باید جوابگوی اعمال خلاف قانون وزیان بار خود و مسئولجبران خسارات اشخاص زیان دیده باشند. و مراد از استقرار نظام عدل فراگیر اینست کهمقام قضاء فارغ از موقعیت حقوقی طرفین دعوی و تفاوت طبیعت وماهیت تصمیمات و اقداماتمورد شکایت و تنوع قواعد حاکم بر آنها بتواند بهمطلق اختلافات و دعاوی علیه هر شخصحقیقی یا حقوقی از جمله واحدهای دولتی و مامورین آنها رسیدگی کند و نسبت به حل وفصل منازعات و مناقشات و احقاقا حقوق تضییع شده اشخاص اقدام نماید. اکنون این سئوالمطرح می شود که مرجع رسیدگی به دعاوی حقوقی عیه واحدهای دولتی کدام است؟ تکلیفدعاوی ناشی از اعمال دولتی در قلمرو حقوق خصوصی را قوه قضائیه تعیین می کند لیکنسرنوشت اختلافات مردم با قوه مجریه در نتیجه اعمال اقتدارات و حقوق عمومی چه خواهدشد؟
برای رفع این مشکل دو طریق متفاوت ارائه و متداول گردیده است.
گروهیمعتقدند که این وظیفه باید به یک مرجع عالی اداری مستقل محول شود. طرفداران ایننظریه تفویضاین حق به قوه قضائیه را مخالف اصل انفصال و استقلال قوه مجریه و منافعومصالح جامعه می دانند.
عده ای هم معتقدند که حفظ حرمت و اعمال سیطره قانوناختصاصا به فرد یا گروه معینی ندارد و کلیه افراد و ارگان جامعه مکلفند از قانوناطاعت کننده و قوه مجریه هم از این قاعده کلی مستثنی نیست و باید در صورت تعدی بهحقوق افراد جوابگوی اعمال خلاف قانون خود باشد و چون حل و فصل اختلافات و دعاوی واجرای عدالت از وظایف خاص قوه قضائیه می باشدو تفویض این امر خطیر به قوه مجریه خوداز مصادیق بارز تجاوز به قلمرو اقتدارات خاص قوه قضائیه است بنا بر این تنهامرجعثالح برای رسیدگی به این قبیل دعاوی قوه قضائیه است.
بی تردید استقرار اصلنظارت قضایی بر اعمال دولت در دعاوی ناشی از اعمال اقتدارات عمومی مهمترین و آخرینتلاش انسان در بسط و توسعه عدالت فردی واجتماعی محسوب می شود که نخستین بار پس ازانقلاب کبیر فرانسه به سال 1789 میلادی در حقوق مدون آن کشور به ثبت رسید و مسئولیتآن به شورای دولتی محول گردید وبسیاری از کشورهای غربی با تقلید از آن به تاسیسحقوقی مشابهی همت گماشتند.
اما در ایران قبل از دوره مشروطیت این کشور باستانیعلیرغم تحولات سیاسی و اجتماعی نوین در بسیاری از نقاط جهان, در ظلمت حکومت استبدادفرومانده بود. حق حاکمیت ملت ایران با وضع اولین قانون اساسی در 14 ذیعقده 1324قمری و متمم آن در 29 شعبان 1325 قمری در تاریخ ثبت شد و در اصل 26 مقرر گردید کهقوای مملکت ناشی از ملت است... همچنین متمم قانون اساسی با قبول اصل تفکیک قوایحاکمه بشرح اصل 27 مقرر داشته بود که قوای مملکت به سه شعبه تجزیه می وشد. اول قوهمقننه که مخصوص است به وضع و تهذیب قوانین... دوم قوه قضائیه که عبارتست از تمیزحقوق و این قوه مخصوص است به محاکم شرعیه در شرعیات و محاکم عدلیه در عرفیات سومقوه مجریه که مخصوص پادشاه است... و در خصوص استقلال وانفصال این قوا از یکدیگر اصل 28 متمم قانون اساسی مصرح بود به این که قوای ثلاثه مزبور همیشه از یکدیگر ممتاز ومنفصل خواهند بود.
در اصل 71 در تبیین قوه قضائیه و اقتدارات آن چنین آمده بودکه دیوان عدالت عظمی و محاکم عدلیه مرجع رسمی تطلمات عمومی هستند و قضاوت در امورشرعیه با عدول مجتهدین جامع الشرایط است طبق اصل 73 چنین مقرر شده بود که تعیینمحاکم عرفیه منوط به حکم قانون است و کسی نمی تواند به هیچ اسم ورسم, محکمه ای برخلاف مقررات قانون تشکیل نماید.
بررسی اصول قانون اساسی مذکور گواه آن است کهرسیدگی به مطلق تظلمات عمومی در صلاحیت قوه قضائیه قرار گرفته بود. اما طولی نکشیدکه مراجع اداری اختصاصی با صلاحیت و اختیاری در خور مقام قضاء ظاهر شدند که تاسیساین مراجع اداری مبتنی بر توجیهات کم و بیش مقبول طرفداران این قبیل مراجع به منظوررسیدگی به امور فنی و تخصصی و در جهت تامین مصالح جامعه نبود بلکه نظام حاکم بنا بهخصوصیات قدرت افزودن بر طرفیت فرهنگی و تلقی خاص از واقعیت حکومت بر یک جامعه محرومو عقب افتاده به دنبال کسب یک قدرت بی رقیب برای حفظ منافع خود تلاش می کرد و طبعاًحاضر به قبول نظاتر قضایی بر اعمال خود نبود و دولتها که غالباً بدون مداخله حاضربه قبول نطارت قضایی بر اعمال خود نبود و دولتها که غالباً بدون مداخله طبیعی وحقیقی مردم بعنوان نمایندگان ملت زمان قدرت را دردست می گرفتند و هدفی جز حکومت خودکامه نداشتند برای حقوق و افکار عمومی ارزش و اهمیتی قائل نبودند و چون هموارهشیفته جاذبه قدرت و آزادی عمل مطلق در اداره امور کشور بودند فراوسی مرزهای قانونحرکت می کردند و هرگز حاضر به تمل قدرت قوه مستقل قضائیه و تمکین از اوامر و نواهیفرشته عدالت نبودند لذا برای رهائی از چون و چرا و مواخذه مقام قضا در مقطع مختلفبرای تحصیل مجوزهای قانونی از قوه مقننه در جهت ایجاد مراجع اداری اختصاصی که علیالاصول به رعایت اطاعت از مافوق تابع نظرات آنان بودند, می کوشیدند و اعضاء قوهمققنه هم که اغلب منصوب دولت بودند نه منتخب ملت به سهولت ابزار و ادوات حمله بهمحدوده صلاحیت قوه قضائیه را در اختیار قوه مجریه قرار می دادند و در نتیجه مراجعاداری مختلفی در زمینه رسیدگی به دعاوی گوناگون حتی دعاوی حقوقی و کیفری تاسیس ومشغول به خدمات دولت شدند.
اعمال فشار و تبعیضات ناروا و تعدیات به حقوق مردم وافزایش نارضائی از عملکرد دولت جمعی از حقوقدانان را بر آن داشت که ضرورت تاسیس یکمرجع اداری مشابه شورای دولتی فرانسه را به دولت بقبولانند و بدین ترتیب قانونشورای دولتی در اردیبهشت 1339 شمسی از تصویب کمیسیونهای مجلسین گذشت و به موجب آنمقرر گردید که این شورا به شکایت مردم از تصمیمات و اقدامات واحدهای دولتی وادعایخسارت از آنها و اعتراض نسبت به نظامات دولتی و آراء دیوان محاسبات و دعاویاستخدامی کارکنان دولت رسدگی بعمل اورد و رای مقتضی صادر کند.
اما دولت علیرغماختیار مطلقی که در انتخاب اعضاء این شورا از میان افراد مورد اعتماد خود داشت هرگزبه فکر تاسیس ان بر نیامد تا اینکه قانون دیواتن عدالت اداری به عمر کاغذی آن پایانداد و دامنه مظالم حکومت و تعدیات و تجاوزات ان به اصول اعتقادی و حقوق طبیعی وآزادیهای مشروع مردم به حدی وسعت یافت که حرکت حماسی دیگری را در تاریخ به ثبترساند و نظام جمهوری اسلامی در کشور ما مستقر گردید.
استقرار نظارت قضایی براعمال دولت در قلمرو اقتدارات و حقوق عمومی یکی از باشکوه ترین مظاهر انقلاب اسلامیو مهمترین ارمغان قاننن اساسی جمهوری اسلامی ایران است قانون اساسی جمهوری اسلامیایران که در آذرماه 1358 از طریق رفراندوم به تایید ملت ایران رسید به شرح فصلیازدهم مسئولیت امر خطیر قضاء را به قوه قضائیه محول کرد و به شرح اصل 137 به تاسیسحققوی نهاد نویت دیوان دیوان عدالت اداری همت گماشت تا خلاء موجود در نظام قضاییکشور را برطف سازد.
مطابق ایناصل بهمنظور رسیدگی به شکایات, تظلمات و اعتراضاتمردم نسبت به مامورین یا واحدها یا آئیننامه های دولتی و احقاق حقوق آنها دیوانیبنام دیوان عدالت اداری زیر نظررئیس قوه قضائیه تاسیس می گردد حدود اختیارات و نحوهعمل این دیوان را قانون تعیین می کند. در اجرای اصل مذکور قانون دیوان عدالت اداریدر چهارم بهمن ماه 1360 به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید واین دیوان در آذرماه 1361رسماً شروع به کارکرد. در ماده 11 قانون مزبور حدود صلاحیت و اختیارات دیوان مشخصگردیده است.
بحث تفصیلی پیرامون سازمتن قضایی و موارد صلاحیت و آئین دادرسی دردیوان از حوصله این مقال خارج است وما مبحث مربوط به مسائل فوق الذکر را در کتابیتحت عنوان نظارت قضایی بر اعمال دولت در دیوان عدالت اداری به تفصیل مورد تجزیه وتحلیل قرار داده ایم که امیدواریم بزودی منتشر شود و در دسترس علاقمندان قرار گیرداما به منظور تبیین مقام و موقعیت این پدیده نوین و نقش حساسا و ارزنده آن دربرقراری عدالت در جامعه اسلامی ما بطور اختصار به شرح موارد صلاحیت و اختیارات انیم پردازیم که به قرار ذیل می باشد.
الف _ نظارت قضایی بر تصمیمات و اقداماتدولت در امور اجرائی واداری
بموجب بندهای الف و ب و قسمت اخیر بند ب از شق یکماده 11 قانون رسیدگی به شکایات مردم از تصممیات و اقدامات واحدهای دولتی اعم ازوزارتخانه هان و سازمانها و موسسات و شرکتهای دولتی و شهرداریها و نهادهای انقلابیو تشکیلات وابسته به تابعه آنها وتصمیمات و اقدامات مامورین واحدهای دولتی مزبور درامور اجع به وظایف اداری آنان و همچنین خوداری اشخاص حقوقی و حقیقی مذکور از انجاموظایف قانونی محوله در صلاحیت دیوان قرار دارد.
مستفاد از اصل 173 قانون اسای وماده 11 قانون دیوان عدالت اداری و سایر قواعد و اصول حاکم بر فلسفه تاسیس حقوقاصلی نظارت قضایی براعمال دولت این است که اولا جایگاه شاکی در این مرجع قضاییاختصاصا به مردم دارد ورسیدگی به دعاوی واحدهای دولتی علیه یکدیگر و یا اشخاص حقیقیو حقوق حقوق خصوصی از قلمرو صلاحیت آن خارج است. ثانیاً جایگاه مشتکی عنه در آنمختص واحدهای دولتی مقرر در قانون و مامورین دولت می باشد. ثانیاً دیوان, منحصراًمرجع رسیدگی به دعاوی ناشی از اعمال اقتدارات و حقوق عمومی است و اختلافات مردم باواحدهای دولتی در قلمرو قواعد حقوق خصوصی کماکان در صلاحیت دادگاههای عمومیدادگستری قرار دارد.
رسیدگی دیوان عدالت اداری در این قبیل دعاوی ماهوی است وچنانچه دیوان شکایت را وارد تشخیص دهد حکم مقتضی بر ابطال تصمیم یا رفع اثر ازاقدام مورد اعتراض و انتفاء آثار آن و یا الزام مشتکی عنه به انجام وظیفه قانونیمربوط صادر می کند لیکن تعیین میزان خسارات ناشی از فعل یا ترک فعل مشتکی عنه پس ازتصدیق دیوان به حکم تبصره یک ماده 11 قانون بعهده دادگاههای عمومی محول شده است.
فعل یا ترک فعل هنگامی ضمان آور است که مغایر قانون و موجب تضییع حق باشد.
ب _ نظارت قضایی بر تصمیمات آراء مراجع شبه قضایی
هر چند رسیدگی به مطلقاختلافات و دعاوی علی الاصول از وظایف خاص قوه قضائیه یم باشد لیکن قانونگذارمرجعیت از مراجع اختصاصای اداری را در رسیدگی به پاره ای از اختلافات مورد تنفیذقرار داده و نظارت قضایی بر تصمیمات و اراء قطعی آنها را به دیوان عدالت اداریسپرده است بموجب شق 2 از ماده 11 قانون رسیدگی به اعتراضات نسبت به تصمیمات و آراءقطعی مراجع اختصاصی از قبیل دادگاههای اداری و هیئتهای رسیدگی به تخلفات مستخدمیندولت و هیئت های حل اختلاف و کارفرما و کمیسیونهای مالیاتی و کمیسیونهای ماده 100قانون شهرداری و نظائر آنها از حیث نقض قوانینو مقررات به دیوان عدالت اداری راجعاست رسیدگی دیوان در این مورد مانند رسیدگی دیوان عالی کشور حکمی است نه موضوعییعنی رسیدگی تمیزی یک مرجع عالی نسبت به آراء مراجع تالی که جنبه ماهوی ندارد بهعبارت دیگر در صورت مشاهده تخلف از قانون و مقررات , رای مورد اعتراض را نقض میکند.
ج _ نظارت قضایی بر نحوه اجرای مقررات استخدامی
طبق شق 3 ماده 11قانون قضات دادگستری و مستخدمین مسمول قوانین استخدام کشوری اعم از کشوری ولشگری ( به استثنای مشمولین قانون کار) می توانند در موارد تضییع حقوق استخدامی خود بهدیوان عدالت اداری شکایت کنند. رسیدگی به شکایت در قلمرو قانون کار در مراجع حلاختلاف کارگر و کارفرما بعمل می آید.
د _ نظارت قضایی بر نظامات و مقررات دولتی
از آنجا که کلیه روابط و مناسبات در جمیع شئون فردی و اجتماعی و قواعد حاکم برآن باید مبتنی بر احکام شرع مقدس و قانون اساسی باشد مقرراتی در قانون اساسی بهمنظور جلوگیری از تدوین نظامات مغایر و مخالف آنها وضع گردیده است. مطابق اصول 4 و 71 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مصوبات قوه مقننه باید منطبق با احکام اسلامی ودر حدود قانون اساسی باشد و اصل 72 مصرح است به این که محلس شورای اسلامی نمی تواندقوانینی وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمی با کشور یا قانون اساسی مغایرت داشتهباشد. تشخیص این امر به ترتیبی که در اصل 96 آمده بر عهده شورای نگهباتن است و درصورت عدم تنفیذ شورای نگهبان مصوبات مجلس شورای اسلامی اعتبار قانونی نخواهد داشتهمچنین به منظور جلوگیری از وضع نظامات دولتی مغایر با احکام اسلامی و موازینقانونی به شرح اصل 170 مقرر گردیده است که قضات دادگاهها مکلفند از اجرای تصویبنامهها و آئیننامه های دولتی که مخالف با قوانین و مقررات اسلامی و یا خارج از حدوداختیارات قوه مجریه است خودداری کنند و هر کس می تواند ابطال اینگونه مقررات را ازدیوان عدالت اداری تقاضا کند.
در اجرای این اصل ودر جهت تعیین مرجع رسیدگی بهاعتراضات نسبت به مقررات دولتی و شهرداریها در ماده 25 قانون دیوان عدالت اداریچنین آمده است که در اجرای اصل 170 قانون اساسی دیوان عدالت اداری موظف است چنانچهشکایتی مبنی بر مخالفت بعضی از تصویب نامه ها و یا آئین نامه های دولتی با مقرراتاسلامی مطرح گردید شکایت را به شورای نگهبان ارجاع نماید چنانچه شورای نگهبان طبقاصل 4 خلاف شرع بودن را تشخیص داد دیوان حکم ابطال آن را صادر نمیاد و چنانچه شکایتمبنی بر مخالفت آنها با قوانین و یا خارج از حدود اختیارات قوه مجریه بود شکایت رادر هیئت عمومی دیوات مطرح نماید و چنانچه اکثریت اعضاء هیئت عمومی شکایت را واردتشخیص دادند حکم ابطال آن صادر می شود.
بموجب این ماده هیئت عمومی دیوان عدالتاداری یگانه مرجع صالح برای تشخیص مغایرت و یا عدم مغایرت نظامات دولتی اعم ازائیننامه ها, تصویبنامه ها, بخشنامه ها و غیره است که در صورت احراز مخالفت آنها باقانون و یا خارج بودن مقررات دولتی مورد اعتراض از حدود اختیارات قوه مجریه نسبت بهابطال آنها اقدام می کند.
هـ_ تعیین مجازات انفصال از خدمات دولتی و قانونیدرباره مامورین دولت
طبق ماده 16 قانون و ماده 18 آئین دادرسی دیوان عدالتاداری شعبه دیوان می تواند در صورتی که مقتضی بداند هر یک از طرفین شکایت را برایرسیدگی و اخذ توضیح دعوت نماید و همچنین شعبه دیوان در صورت لزوم می تواند پروندهها و سوابق و اسنادی را که در واحدهای دولتی و موسسات وابسته و شهرداریها استمطالبه کرده و ملاحظه و مطالعه نماید. واحدی که پرونده یا سوابق یا سند نزد اوستمکلف است درمدتی که شعبه دیوان تعیین کرده پرونده یا سوابق یا سند مورد مطالبه راارسال نماید مگر اینکه ارسال یا اتبراز پرونده یاسند منافی با مصالح سیاسی کشور یاانتظامات عمومی باشد که در این صورت باید پاسخ لازم با توضیح کافی به شعبه دیوانبدهد و چنانچه شعبه دیوان با لحاظ توضیح مزبور ارسال و یا ابراز سند یا پرونده رالازم دانست اسناد یا پرونده مورد مطالبه را ارائه نماید و الا کسی که مسئولیت عدمارسال یا ابراز سند یا پورنده متوجه اوست به حکم شعبه دیوان به انفصال موقت ازخدمات دولتی و نهادهای انقلابی تا یکسال محکوم می شود همین مجازات مقرر است برایموردی که شعبه دیوان احتیاج به اخذ توضیحاز نماینده واحدهای مذکور در بند الف ماده 11 قانون دیوان دارد ومسئول مربوط از تعیین نماینده خودداری کند یا نماینده تعیینشده از حضور در دیوان وادای توضیحات مورد نیاز استنکاف نماید.
همچنین ماده 21قانون و ماده 44 آئین دادرسی دیوان عدالت اداری در مورد مامورین مستنکف از اجرایاحکام قطعی دیوان مصرح است به این که واحدهای دولیت اعم از وزارتخانه ها و سازمانهاو موسسات و شرکتهای دولتی و شهرداریها و تشکیلات و موسسات مشابه وابسته به آنها ونهادهای انقلابی مکلفند احکام دیوان را در آن قسمت که مربوط به واحدهای مذکور استبلافاصله پس از ابلاغ دادنامه به مورد اجراء گذارند. در صورت استنکاف مرتکب به حکمشعبه دیوان به انفصال از خدمت دولتی و قانونی محکوم می شود.
اقامه دعوی دردویان به استثنای اعتراض نسبت به مقررات و نظامات دولتی مستلزم تقدیم دادخواست رویاوراق چاپی مخصوص است و ریدگی به ترتیبی که در ائین دادرسی دیوان مقرر گردیده است, بعمل می آید.
نگاه اجمالی به فلسفه تاسیس این موارد نوین و حدود وظایفومسئولیتهای خطیر آن در رسیدگی به شکایات و تظلمات و اعتراضات مردم نسبت به نحوهاعمال اقتدارات و حقوق عمومی موقعیت و مقام آن را مشخص می کند و نقش حساس آن را درجلوگیری از تخلف دراجرای قانون و انحراف از مسیر ان و تعدی و تجاوز به حقوق مشروعاشخاص و احقاق حقوق افراد زیاد دیده و مآلا پاسداری از کیان قانون و استقرار نظامعدل در قلمرو حقوق عمومی آشکار می سازد نظارتقضایی بر اعمال دولت در محدوده قواعدحقوق عمومی نخستین تجربه قوه قضائیه دراین امر خطیر در تاریخ حقوق کشور مااست. پساز این پدیده والای انقلاب و ارمغان گرانبهای قانون اساسی جمهوری اسلامی به ملتایران باید بخصوص در سالهای اولیه حیات خود قویاً مورد حمایت قرار گیرد وبایستی ازمیان علماء و حقوقدانان فرزانه و دانشمند و شجاع و مومن و محیط به قوانین و حقوقعمومی انتخاب شوند تا با استفاده از دانش و معلومات عمیق و تجارب ممتد و ذوق سلیم واتکا به ایمان وعدالت خود, نخستین گامهای استوار را در طریق دادرسی و صدور احکام وارائه رویه های قضایی مستدل و معتبر در مسائل حقوقی عمومی بر دارند و بدین وسیلهارزش وجودی این مرجع عالیشان و اهمیت نقش ان در بسط عدالت و تباث جامعه جلوه گرسازند. چه برخلاف دعاوی مدنی مبتنی بر قواعد حقوق خصوصی که به واسطه مطالعه درمنابع فراوان علمی از کتب و رسالت و رویه های قضایی موجود و تمرین و ممارست قضاییدر انواع مختلف آن غالباً نزد قوه قضائیه ما جا افتاده است, دعاوی داخل در صلاحیتدیوان بعلت کثرت و تنوع قوانین وقواعد حقوق عمومی مضافاً اینکه امور خصوصی بر روابطافراد معدود محدود می شود در حالی که امور عمومی امثال و اشباه فراوان دارد و آثارنامطلوب یک عمل خلاف قانون و یا یک حکم سست و یا اشتباه در موضوعات عمومی بعلتگستردگی بازتاب آن در جامعه به مراتب بیشتر از تجاوز یک فرد عادی به حقوق فرددیگر ویا حکم ناصواب دادگاهی در مورد خاص می باشد.
بزرگترین مشکل دیوان عدالت اداریدر ایفای مسئولیت سنگینی که بر عهده دارد و مهمترین نقطه ضعف آن در این خصوص میتواند, کمبود کادر قضایی متخصص و مجرب وواجد صلاحیت آن باشد قضاوت افراد کم تجربهوبی علاقه و ناتوان در مسائل تازه و بغرنج و حساسا جز ایجاد تشتت و سردرگمی در روشههای اجرائی و تضییع حقوق جامعه یااشخاص و افزایش نارضایی و تشدید روحیه یاس وپشیمانی از تاسیس این مرجع حیاتی و احیاناً مقاومت در برابر دستورات و احکام انثمری نخواهد داشت و سرانجام باعث تنزل اعتبار و تضعیف مقام و موقعیت آن خواهد شد. ثانیاً قانون و آئین دادرسی دیوان در موارد عدیده دارای ابهام و اجمال و نقایصبسیار است و شایسته است که با استفاده از نظرات علماء و حقوقدانان برجسته به ویژهقضات با سابقه و مجرب دیوان عدالت اداری نسبت به رفع این نارسایی ها و اصلاح مقرراتمزبور اقدام شود. ثالثاً مسئولین اجرائی باید همیشه این نکته مهم را در نظر داشتهباشند که قدرت آنان ناشی از قانون است و آنان که برگزیدگان مورد اعتماد جامعه میباشند وظیفه و مسئولیتی جز اجرای دقیق و صحیح قوانین و خدمت به مردم ندارند و بایدشایستگی خود را از حیث اعتمادی که به آنان در جهت تصدی امور عمومی شدهاست با اطاعتاز قانون بمنصه ظهور برسانند و هرگز از قدرتی که در اختیار آنان گذاشته شده علیهصاحبان اصلی قدرت استفاده نکنند. مسئولین اجرائی در درجه اول باید خود در مقام رفعتظلمات و رعایت حقوق اشخاص برآیند و بدون هرگونه تعصب ناروا و باسعه صدر در حلمشکلات و انجام تقاضای مشروع آنان بکوشند و در درجه دوم در صورت اعتقاد راسخ به صحتتصمیم یا اقدام مورد شکایت و انطباق ان با موازین قانونی با متانت و قاطعیت از حقوقجامعه دفاع کنند و از تسامح و تساهل در این مهم جداً بپرهیزند زیرا کیفیت مدافعات وارزش اسناد و مدارک ابرازی آنان در تعیین سرنوشت دادرسی و قضاوت تاثیر غیر قابلانکاری دارد و بی توجهی و قصور در آن موجب سوء استفاده افراد سود جو و زیان بینالمال خواهد شد.
همچنین پس از انشاء حکم از دیوان, واحدهای دولتی مکلفند بدونچون و چرا حکم مقام قضا را فوراً مرحله اجراء بگذارن و از مقاومت در برابر ان کهخود نقضآشکار قانون است, اجتناب کنند_ نقد بررسی آزاد مراجع قضایی بعنوان یک بحثعلمی و آکادمیک بسیار ارزنده و قابل تمجید است اما انتقاد ناروا و غیر منصفانه واستنکاف از اجرای احکام قطعی مرجع قضاء, سوء استفاده از قدرت عمومی و خطائی نابخشودنی می باشد که به حکم ماده 21 قانون دیوان عدالت اداری منجر به محکومیت مستنکفبه انفصال ابد از خدمات دولتی و قانونی خواهد شد.
باید دانست که قوای عالیهمملکت در کنار یکدیگر نه در مقابل یکدیگر.
قوای ثلاثه اعضاء پیکره یک واحد یعنیهیئت حاکمه هستند. همانطور که قوه مقننه نیروی متفکر و اندیشمند و طراح اصلی خط مشینظام جامعه در سئون مختلف است و همانطور که قوه مجریه بازوان توانای این پیکره دراجرای اهداف و طرحهای مصوب مغز متفکر جامعه می باشد قوه قضائیه هم به منزله چشمانبیدار و تیزبین آن در جهت نظارت بر حسن جریان امور و کنترل خطاها و انحرافات است. نظارت قضایی بر اعمال قوه مجریه وظیفه و مسئولیتی است که قانون اساسی یک ملت مسلمانرها شده از چنگال هیولای استبداد ودلتهای خود کامه بهدیوان عدالت اداری سپرده استکه باید در تقویت و اعتلاء آن سعی وافر شود. رابعاً نسبت به تدریس رشته های مختلفحقوق اداری و عمومی و مباحث مربوط به دیوان عدالت اداری یگانه مرجع مسئول, نظارتقضایی بر اعمال دولت در دانشکده ها و مدارس عالی و حقوق و علوم اداری و مدیریت توجهجدی مبذول گردد و با انتشار کتابها و مقالات و تشکیل مجالس و کنفرانسها زمینهمطالعه و بحث و تحقیق پیرامون مسائل و معضلات این رشته به منظور ارتقاء سطح معلوماتمسئولین امور چه در مراجع قضایی و چه اداری فراهم شود و به این ترتیب خلاء موجود دردروس مدارس عالی و دانشکده های حقوق مرتفع گردد.  


پی نوشت :
سید نصرالله صدر الحفاظی
رئیس شعبه 9 دیوان عدالت اداری
سایتقوانین



:: برچسب‌ها: دیوان عدالت اداری و فلسفه تاسیس آن


:: برچسب‌ها: دیوان عدالت اداری وفلسفه تاسیس آن
سرقت درنظامهای حقوق ایران وانگلستان
یک شنبه 9 اسفند 1394
نوشته شده توسط : علیرضا باقری در ساعت : 1:56

سرقت درنظامهای حقوق ایران وانگلستان

 ازمیانجرائم مختلفی که درحقوق جزا مورد بحث قرارمی گیرند ، جرم سرقت هم به دلیل آن که ازقدمت قابل توجهی برخوردار است وهم به دلیل کثرت وقوع آن درجوامع مختلف از اهمیتبرخودار می باشد
درفقه اسلامی نیز این جرم با توجه به اینکه تنها جرم مالی(1) مستوجب حد می باشد،بحثهای زیادی را در بین فقها برانگیخته است.بنابراین تنوع بحثهایفقهی ونیز حقوقی،این جرم را یکی از بحث انگیز ترین جرائم در نظام کیفری ایران کردهاست.هدف نگارنده در این نوشتار مختصر اشاره ای به برخی از خصیصه های اصلی این جرمدر دو نظام حقوقی ایرا ن و انگلستان می باشد.قبل از آغاز بحث اصلی باید اشاره ای بهاهمیت مطالعات تطبیقی داشته باشیم.شاید هیچ نوع مطالعه دیگری نتواند مثل مطالعاتتطبیقی دریچه ذهن پژوهشگر را روی مسائل جدیدو مستحدث نگشاید یک حقوقدان با مطالعهنظامهای حقوقی بیگانه می تواند نقاط ضعف وقوت قوانین داخلی را یافته وتحول همیشگیعلم حقوق را که حصیصه ذاتی آن است تضمین نماید .به قول یکی ازعلمای برجسته حقوقتطبیقی مطالعه نظامهای حقوقی بیگانه می تواند دوخصیصه به ظاهر متضاد را به طورهمزمان دردرحقوقدان تقویت نماید : یکی غرور ودیگری تواضع یک حقوقدان با مطالعهنظامهای حقوقی دیگر به نقاط قوت حقوق داخلی خود بهتر پی می برد واین باعث احساسغرور وافتخار دروی می گردد که چگونه نیاکان او پرچم علم رانیز بر دوش کشیده وبهکرات به وادیهای معرفت سرزده اند . چنین حقوقدانانی درعین حال با مشاهده تلاشهاوفعالیتهای عالمان حقوقی بیگانه وصاحبان فرهنگهای غیر خودی درمواجهه با ارزشکارآنها متواضع می گرددنگارنده جای واثق دارد که این نوشتار مختصر بتواند گامیکوتاه دراین راستا باشد.
ذیلا چند عنصر وخصیصه مهم جرم سرقت را بطور مجزا موردبررسی قرار داده ودید گاه دونظام حقوقی ایران وانگلستان را درمورد آنها توضیح میدهیم . برای این کار از تعریف سرقت مذکور درماده 197 قانون مجازات اسلامی بهره میجوئیم به موجب این ماده سرقت عبارت است از ربودن مال دیگری بطور پنهانی حال ببینیمکه هریک از چهار خصیصه مندرج دراین ماده موجب بروز چه تفاوتهایی دربرخورد دو نظامحقوقی ایران وانگلستان با جرم سرقت می گردند .
1- ربودن
عنصر مادی جرم سرقتدرحقوق اسلام وایران ربایش است این عمل یا به وسیله انسان بطور مستقیم یا به وسیلهابزار وآلات وحیوانات تحت تعلیم وی صورت می گیرد .برای مثال سارق ممکن است به جایاین که خود مستقیما مال دیگری را برباید با پراندن کبوتر خود کبوتران متعلق بهدیگری را تصاحب کند ، یا سگ دست آموز خود را به گونه ای تعلیم دهد که بابه دندانگرفتن اموال دیگری آنها را ربوده ودر اختیار وی گذارد .
ولی درهرحال آنچه کهتحقق آن درتمامی این موارد ضروری است نقل مکان دادن مال است به عبارت دیگر ربایشمال جز بانقل مکان دادن آن قابل تصورنمی باشد وکسی نمی تواند مالی را برباید درحالیکه آن مال هیچ نقل وانتقا ل مکانی نداشته باشد.
نتیجه ضروری که از لزوم ربودنمال برای تحقثق جرم سرقت درحقوق ایران حاصل می شود آن است که اموال غیر منقولازنظرحقوق،قابل سرقت نمی باشند.پس کسی را نمی توان به سرقت زمین یا خانه یا اموالبکار رفته در بنا(تا زمانی که از آن جدا نشده اند)محکوم کرد.
از سوی دیگر درحقوق انگلستان،عنصر مادی جرم سرقت تصاحب یا از آن خود کردن(2)می باشد.منظور ازتصاحب،برخورد مالکانه کردن با مال یعنی انجام برخوردی است که معمولا مالک حق انجامآن را دارد..بنابراین مطابق این نظر،هر کسی می تواند در صورت تصاحب ساختمان یا سایراموال غیر منقول نیز با وجود سایر شرایط راجع به جرم سرقت،محکوم به ارتکاب آنگردد.(3)
پذیرش عنصر((تصاحب))به عنوان رکن اصلی جرم سرقت در حقوق انگلستان موجبمی شودکه تفکیک دقیق بین این جرم و جرائمی چون کلاهبرداری،تخریب وحتی مداخله دراموال مسروقه دشوار باشد.چراکه در هر یک از این موارد نیز معمولا مرتکب مال غیر رابا قائل شدن حقوق مالکانه برای خود تصاحب می کند.برای حل این مشکل،دادگاههایانگلیسی در موارد متعددی سعی در ارائه ظوابطی برای تفکیک بین این جرائم مالی مختلفکرده اند.و البته مبنای تصمیمات آنها بعضا مورد انتقاد حقوقدانان نیز قرار گرفتهاست.ذکر این نکته ضروری است که آنچه در((ربایش))ابتدائا متبادر به ذهن می گردد،عدمرضایت صاحب مال است در اعطای آن ولی چنین چیزی در((تصاحب))مال غیر لزوما وجودندارد.بنابراین کسی که مال به اشتباه داده شده توسط دیگری را می گیرد و تصاحب میکند،ممکن است از نظر حقوق انگلستان سارق محسوب شود.همینطور است حکم بایعی که پس ازفروش مبیع به مشتری واخذ ثمن،از تحول مبیع به مشتری،به قصد تصاحب آن،سرباز می زندیا راننده تاکسی که با رضایت مسافر تصمیم به برداشتن کرایه سفر از کیف او می گیردولی مبلغی بیش از کرایه واقعی برمی دارد.(4)یا امینی که مال مورد امانت را تصاحب میکند.این مورد اخیر در حقوق،می تواند خیانت در امانت تلقی گردد.لیکن از نظر حقوقانگلیس همه این موارد تحت عنوان سرقت تعقیب می شوند.
بنابر این به طور خلاصه میتوان گقت که پذیرش عنصر تصاحب به عنوان رکن مادی سرقت در حقوق انگلستان موجب گستردهشدن مفهوم و معنی این جرم در این نظام حقوقی نسبت به حقوق اینران،که عنصر مادی سرقترا ربایش می داند،شده است.
2-مال
تعریف مال هم از نظر حقوق مدنی(برای تشخیصمسائلی چون مالکیت داشتن مورد معامله،(موضوع ماده215قانون مدنی،ونظایر آن)وهم ازلحاظ حقوق جزا (مثلا برای تشخیص آنچه که می تواند مورد سرقت قرار گیرد)از اهمیتبرخوردارمی باشد.هدف مادر ایجا بحث مفصل از مفهوم و معنی مال ونقد تعریف دوری برخیاز فقهیان در تعریف مال که گفته اند: ٌالمال مایبذل بازائه المالٌ نمی باشد؛بلکهآنچه که به مناسبت موضوع این مقاله باید برآن تاکید شود این است که در حقوق اسلام واینران،برخلاف حقوق انگلستان تنها،عین مال می تواند موضوع جرم سرقت قرار گیرد و نهحقوق یا منافع موجود در آن.بنابراین در حقوق ماآنچه که اصطلاحا سرقتهای ادبی نامیدهمی شود یا استفاده کردن از منافع مال یاسواستفاده از حق اختراع و یا در اخنیارگرفتن طلب دیگری هیچ یک را نمی توان سرقت تلقی نمود.در حالی که در حقوق انگلستانتصاحب هر نوع حق یا منفعت مالکانه متعلق به یک نفر توسط شخص دیگر می تواند سرقتتلقی شود.بنابراین برای مثال حتی استفاده یک متجاوز از چراغ خانه را از نتظر حقوقانگلیس می توان سرقت تلقی کرد.(5) بنابراین ملاحظه می شود که از نظر تعریف ارائهشده برای ٌمال غیرٌ مقررات حقوق انگلستان به گونه ای است که باعث گسترده تر شدهمفهوم جرم سرقت در حقوق انگلیس نسبت به حقوق ما می گردد.
3-تعلق به غیر
دربخش قبلی اشاره کردیم که منظور از مال در حقوق انگلیس هرنوع حق یا نفع مالکانهاست،در حالی که در حقوق ما(از نظر مقررات راجع به سرقت) تنها به اعیان اموال اطلاقمی گردد.همین تفاوت باعث می شود که در حقوق مابرخلاف حقوق اننگلستان،منظور از تعلقمال به غیر در تعریف جرم سرقت،تعلق عین آن به دیگری(اعم از شخص حقیقی یاحقوقی)باشد.بنابراین در صورتی که عین مال متعلق به رباینده باشد سرقت از نظر حقوقایران،محقق نخواهد شد،حتی اگر شخص دیگری از یک حق یا منفعت مالکانه برآن مالبرخوردار باشد.بدین ترتیب ربودن ٌعین مرهونه یا عین مستاجره توسط راهن یا موجر سرقتمحسوب نمی شود،هرچند که مرتهن حق امساک داشته و مستاجر مالک منافع است.(6)همین طوراگر خریدار،قبل از پرداخت وی را از حق حبس خود برمبیع محروم سازد عمل وی را نمیتوان سرقت دانست،چرا که به محض انعقاد عقد بیع،مالکیت مبیع به خریدار منتقل شده وبنابر این وی در واقع مال خود را برده است.از سوی دیگر،حق حبس بایع بر مبیع نیز ازنظر حقوق ایران مالقابل سرقت تلقی نمی گردد.درحالی که،همان طور که قبلا ٌاشارهشد،در حقوق انگلیس،از لحاظ مقررات راجع به سرقت ،مال متعلق به کسی محسوب می شود کهاز هر نوعی منفعت و حق مالکانه برآن برخوردار باشد.بنابر این حق اختراع یا طلب یاحق حبس بایع بر مبیع و نیز منافع مال و نظایر آنها قابل دزدیده شده می باشند و درنتیجه حتی اگر مالک عین مال باربودن آن،دیگری را از حق یامنفعت مشروعی که نسبت بهمال دارد محروم سازد،مرتکب جرم سرقت می شود.حتی در یک مورد صاحب اتومبیلی که قبل ازپرداخت صورت حساب تعمیر کار،اتومبیل را شبانه با استفاده از کلید یدکی از تعمیر گاهخارج کرده بود به دلیل محروم ساختن تعمیرکار،از آنچه که حق حبس تعمیر کار(7) نامیدهمی شود،توسط دادگاههای انگلیسی سارق شناخته شد.سرقت دانستن چنین موردی از نظرقوانین و مقررات ماغیر قابل تصور می باشد.
4-به طور پنهانی
چهارمین رکنی کهدر تعریف جرم سرقت مندرج در ماده 197 قانون مجازات اسلامی ملاحظه می شود قید((بطورپنهانی))است.این قید در حقوق انگلستان در تعریف جرم سرقت وجود ندارد و بنابراینبسیاری از انواع سرقتها در نظام حقوقی مذکور ممکن است بدون هیچگونه پنهان کاری وبعضا نیز با قهر و غلبه صورت گیرد.در مورد وجود این قید در ماده 197قانون مجازاتاسلامی ذکر تاریخچه مختصری ضروری به نظر می رسد.
در((قانون حدود و قصاص ))مصوبسال 1361این شرط هم در ماده212،که در مقام ارائه تعریفی از جرم سرقت بود،وهم درماده 215،که در مقام بیان شرایط سرقت مستوجب حد بود،مشاهده می شد.به این شکل کهماده 212 سرقت را عبارت از این می دانست که((انسان مال دیگری را بطور پنهانیبرباید))در حالی که ماده215سرقت را در صورتی مستوجب حد می دانست که ((به صورتمخفیانه))انجام گیرد.با توجه به مترادف بودن این دو عبارت و این که مواد212تا 218قانون حدود وقصاص اساسا در مقام تبیین شرایط سرقت مستوجب حد بودند،برداشت معقولی کهاز این دو ماده می شد آن بود که این شرط از زمره شرایط سرقت مستوجب حد می باشد و نهاز جمله شرایط سرقت به طور کلی.در قانون مجازات اسلامی مصوب سال 1370 قانونگذار بهجای این که تضاد موجود در دو ماده فوق الاشعار را با حذف قید پنهانی بودن،از تعریفسرقت و ذکر آن در میان شرایط سرقت مستوجب حد،رفع کند این شرط را در تعریفسرقت(مذکور در ماده197)باقی گذاشته ولی آنرا از زمره شرایط سرقت مستوجب حد (مذکوردر ماده198) حذف کرده،یعنی درست عکس جهت مطلوب،حرکت کرده است.(8)در حالی که دلیلیوجود ندارد که عمل کسی را که بطور مسلحانه،جلو چشم خاص وعام به محلی حمله برده واموالی را می رباید سرقت محسوب نکنیم،مخصوصا که در قانون ما عناوین دیگری از قبیلاستلاب و اختلاس(به مفهوم فقهی آن)و نظایر آنها،که معمولا فقها این گونه اعمال راتحت آن عناوین مورد بررسی قرار داده اند،مشاهده نمی شود،بنابراین چاره ای نداریم جزاین که این گونه اعمال را نیز به عنوان سرقت مورد تعقیب ومجازات قرار دهیم.خودقانونگذار نیز در قوانین مختلف،که در پایان همین فصل به آنها اشاره خواهیمکرد،ربایشهای توام با قهر وعنف و غلبه را سرقت محسوب و برای آنها مجازات تعیین کردهاست.هرچند که بسیاری از این قوانین قبل از انقلاب تصویب شده اند ولی همچنان معتبروقابل اجرا می باشند.و شاید برای رفع هرگونه شبهه ای در مورد قابلیت اجرای اینقوانین بوده است که مفاد بسیاری از آنها در قانون تعزیرات مصوب سال 1375گنجانیدهشده است.(9)
حال با این توضیحات چگونه باید قید((به طور پنهانی))را در متنماده197قانون مجازات اسلامی تفسیر کرد تا در اطلاق عنوان سرقت به ربایشهایی که بطورعلن و با قهر و غلبه صورت می گیرد اشکالی وجود نداشته باشد؟به نظر نگارنده دو تفسیراز عبارت((بطور پنهانی)) امکان پذیر است:
اولا –می توان گفت که منظور از عبارت ((به طور پنهانی)) در ماده197،به عنوان شرط سرقت به طور کلی،((بدون آگاهی و رضایتصاحب مال))است.بنابراین اگر صاحب مال با رضایت خود،مثلا در نتیجه گول خنوردن،مالشرا در اختیار مجرم قرار دهد عمل ارتکابی سرقت(اعم از مستوجب حد یا تعزیر) نخواهدبود،(10) مگر آن که رضای فرد خدشه پذیر باشد،مثل رضای صغیر غیر ممیز یامجنون دردادن مال خود به دیگری که رضایت واقعی محسوب نمی گردد.از این نکته اخیر در می یابیمکه نمی توان به صرف این که کسی مالش را به دست خود به دیگری داده است جرم سرقت رابه دلیل رضایت ظاهری صاحب مال در اعطا مال محقق ندانست.بنابر این عمل کسی که ازساعت مچی دیگری تعریف کرده و از مالک می خواهد که آن را برای دیدن به وی بدهد و بعداز گرفتن آن می گریزد،یا عمل خریداری که جنسی از صاحب مغازه می گیرد تا آن راامتحان کرده و در صورت پسندیدن بخرد،از میان سه جرم کالاهبرداری،خیانت در امانت وسرقت ،جرم سرقت محسوب می شود،(11)چرا که عنصر توسل به وسائل متقلبانه یا سپردن برایتحقق جرم کالاه برداری خیانت در امانت،در این موارد وجود ندارد.(12)
ثانیا-میتوان گفت که قید((به طور پنهانی))در تعریف سرقت به همان معنی ((مخفیانه ))و ((دوراز چشم ))می باشد،لیکن قانونگذار این قید را فقط برای سرقت مستوجب حد در نظر داشتهاست،مخصوصا از آن رو که ماده197در ((باب هشتم:حد سرقت –فصل اول:تعریف و شرایط آمدهاست)).بنابر این ماده 197با توجه به عنوان وبر خلاف ظاهر آن در واقع در مقام تعریفسرقت مستوجب حد می باشد.آنچه که این برداشت را تقویت می کند آن است که فقها همانطورکه قبلا گفتیم ،کمتر اصالتی برای سرقت مستوجب تعزیر قائل می باشند وربایشهایی را کهفاقد شرا یط اجرای حد هستند تحت عناوین دیگری چون استلاب و اختلاس و احتیال و اخذبالسوم مورد بحث قرار می دهند.بنابراین وقتی((سرقت ))را تعریف می کنند ،و یا ازسارق نبودن کسی که به قهر وغلبه و به صورت آشکار مالی را می رباید سخن میگویند(13)در واقع اشاره به((سرقت مستوجب حد))دارند و اتخاذ همین رویه توسطقانونگذار اینران به پیروی از شیوه فقیهان،بعید به نظر نمی رسد.
در اینجا سوالدیگری پیش می آید:منظور از مخفیانه یا دور از چشم بودن عمل سرقت چیست؛آیا عمل بایداز دید صاحب مال مخفی باشد یا از دید سایر مردم هرگاه نظر اول را بپذیریم موردی راکه صاحب مال اتفاقا شاهد و ناظر جریان سرقت بوده،اما بنابه دلایلی(مثلا ترس ازسارق)هیچ گونه اقدامی به عمل نیاورده است نباید ((مخفیانه))بدانیم؛و اگر نظر دومپذیرفته شود،مشاهده اتفاقی جریان سرقت توسط افراد دیگر (مثلا همسایگان)موجب ((پنهانی))محسوب نشدن آن خواهد شد.به نظر می رسد که هیچ یک از این دو تفسیر صحیحنیست.منظور از قید((مخفیانه))یا ((پنهانی ))آن نیست که مالباخته یا دیگران به هیچوجه نباید شاهد ارتکاب سرقت بوده باشند،بلکه منظور از آن توسل سارق به ((پنهانکاری))است.عمل کسی که دل تاریک شب را برای ارتکاب جرم خود برگزیده و تمامی تمهیداتلازم را اندیشیده است تاکسی شاهد جرم وی نباشد مخفیانه تلقی می گردد،هرچند که صاحبخانه یا همسایگان اتفاقا بیدار شده و ناظر جریان سرقت قرار گیرند ولی از روی ترس،یابنابه انگیزه دیگر،دست به هیچ اقدامی نزنند.از سوی دیگر،حمله مسلحانه سارق را درهنگام روز به یک بانک نمی توان مخفیانه و پنهانی تلقی کرد،هرچند که اتفاقا هیچ کسدر محل ارتکاب جرم حضور نداشته باشد.این گونه تفسیر از کلمات((علن))و ((خفا))درحقوق جزا کاملا شناخته شده است.برای مثال وقتی از ارتکاب اعمال منافعی عفت بطورعلنی(14)یا توهین علنی به اشخاص (15)سخن می گوییم منظورمان آن است که این گونهاعمال یا توهین ها یا در حضور شاهد و یا در مکانهایی انجام شوند که معد برای حضوراشخاص می باشند(از قبیل امکنه عمومی یا معابر)هرچند که درآن لحظه خاص اتفاقا هیچ کسدر آن محل حاضر نباشد.(16) در واقع اگر منظور قانونگذار پنهانی بودن سرقت آن بود کههیچ کس نباید شاهد جریان سرقت بوده باشد،بین این شرط و بند1ماده 199قانون مجازاتاسلامی،که یکی از راههای ثبوت سرقت را شهادت و دو مرد عادل دانسته است،تضاد پیدا میشد،چرا که قانونگذار ((از یک سو))عملی را سرقت (مستوجب حد)دانسته بود که هیچ کس آنرا مشاهده نکرده باشدو((از دیگر سو))سرقت مستوجب حد را با شهادت دو مرد عادل کهارتکاب آن را مشاهده کرده اند قابل اثبات اعلام کرده بود!بنابراین،بطور خلاصه،منظور از ((ربوده پنهانی))ربودنی است که با پنهان کاری و بطور خفیفه انجام گیرد نهدر مرئی و منظر عموم،لیکن مشاهده اتفاقی صاحب مال یا سایرین،چنین ربایشی را از حالتمخفیانه یا پنهانی بودن خارج نخواهد ساخت.
5-عنصر روانی جرم سرقت
آنچه کهتاکنون در چهار بخش قبل مورد اشاره قراردادیم اجزای مختلف عنصر مادی جرم سرقت راتشکیل می دادند.جهت تکمیل بحث اشاره مختصری به عنصر روانی این جرم در دونظام حقوقیایران و انگلستان ضروری به نظر می رسد .در حقوق انگلستان عنصر روانی سرقت از دو بخشسو نیت عام،به معنی عمد در تصاحب مال،و سونیت خاص،به معنی قصد محروم کردن دائمیمالک از مال می باشد و ره این موضوع اخیر در متن ٌقانون سرقت ٌصراحتا اشاره شدهاست.در مورد این که آیا چنین شرطی در حقوق مانیز وجود دارد یا خیر حکم صریحی درقانون مشاهده نمی کنیم لیکن با توجه به بند14ماده 198قانون مجازات اسلامی که یکی ازشرایط سرقت مستوجب حد را آن می داندکه ٌ سارق مالی را به عنوان دزدی برداشته باشدٌبه نظر می رسد که اگر کسی مال غیررا نه به قصد تملک بلکه به منظور استفاده موقتوبازگردانیدن آن به مالک پس از رفع حاجت بردارد نتوان گفت که وی مال را ٌبه عنواندزدیٌ برداشته است.مردم نیز اگر از قصد و نیت او آگاه باشند وی راسارق نخواهندخواند: ((فان الناس اذاعلمو ابقصده لایسموه سارقا))(17).پس تنها در صورتی می توانگفت که کسی مالی را به عنوان دزدی برداشته است که قصد وی محروم کردن مالک یا متصرفاز مال بطور دائم باشد.والا اگر کسی برای مثال کتاب دیگری را بدون اجازه او برداردتادرشب امتحان آن را مورد مطالعه قرارداده وبعد آن را به مالکش مسترد دارد،سارقمحسوب نخواهد شد.هرچند که به عنوان غاصب مسئول است.بعلاوه برای برخورد با چنینمواردی مثلا مبارزه با جوانانی که وسائل نقلیه متعلق به دیگران را فقط به قصداستفاده در تعطیلات آخر هفته برمی داشتند،در خقوق انگلستان قوانین خاصی وجوددارد(18)در حقوق ایران نیز با تصویب قانون تعزیرات مصوب سال1375درحال حاضر به نظرنگارنده می توان چنین مواردی را به استناد ماده 665قانون مذکور مورد مجازاتقرارداد.این ماده اشعار می دارد: ((هرکس مال دیگری را برباید و عمل او مشمول عنوانسرقت نباشد به حبس از سس ماه تا یکسال محکوم خواهد شد…))
سوالی که ممکن است دراینجا پیش آید این است که اگر کسی ابتدا مال غیر را به قصد استفاده موقتبرداشته،ولی پس از مدتی نظر خود را تغییر دهد وتصمیم به نگهداشتن مال بطور دائمبگیرد آیا می توان وی را به استناد این تصمیم دوم مرتکب جرم سرقت دانست؟درحقوقانگلیس پاسخ این سوال مثبت است.زمانی که شخص،تصمیم به نگهداشتن مال بطور دائم میگیرد در واقع آن را تصاحب(از آن خود)می کند وبنابراین در همین لحظه هر دو عنصر مادیو روانی جرم محقق و در نتیجه مرتکب،سارق محسوب می شود.لیکن به نظر می رسد که درحقوق ایران چنین موردی را نتوان سرقت محسوب کرد(19).نمونه این مورد وقتی است که کسیکتاب دیگری را برای مطالعه در شب امتحان وبا این قصد قطعی که روز بعد آن را مستردکند برمی دارد،ولی روز بعد از امتحان تصمیم خود را تغییر داده وکتاب را نزد خودنگاه می دارد.با مداقه در این مثال در می یابیم که هرچند ،هم عنصر مادی(یعنیربایش)وهم عنصر روانی (یعنی قصد محروم کردن دائمی)در اینجا وجود دارند لیکن شرطسومی که برای تحقق جرم ضروری است،یعنی شرط تقارن زمانی عناصر مادی و روانی(20)وجودندارد.و بنابراین نمی توان هیچ لحظه ای از زمان را یافت که درآن لحظه هر دو عنصرباهم وجود داشته و در نتیجه جرم درآن زمان به وقوع بپیوندد،بلکه در لحظه ربایشعنصرروانی (قصد محروم کردن دائم)وجود نداشته ویا در لحظه پیدایش عنصر روانی نیز عملربایش،که یک عمل آنی بوده(نه مستمر)ودر همان لحظه ارتکاب پایان یافته است،دیگر وجودندارد.بنابراین مامواجه با دوعنصر مجزا هستیم ونه دو عنصر که بایکدیگر تلفیق شده وایجاد جرم می کنند.
شرط تقارن زمانی عناصر مادی وروانی هرچند صراحتا در قانونمورد ذکر قرار نگرفته ایت،لیکن از این اصل بدیهی ناشی می شود که در هر حال جرم بایددر یک لحظه از زمان تحقق یابد و جرم نیز چیزی بیش از مجموع عناصر مادی وروانینیست،پس این دو عنصر باید در یک لحظه به طور همزمان وجود خارجی پیدا کنند.بنابرایناگر کسی خطا کرده به جای پرنده ای که هدف قرار داده انسانی را بکشد و روز بعد ازهمان محل عبور کرده و جسد را انسان زنده ای پنداشته و به قصد گشتن وی به طرفش تیراندازی کند،علیرغم برخورداری از عنصر مادی(یعنی عمل کشتن)و عنصر روانی(یعنی قصدگشتن )مرتکب عمل قتل نشده است،چرا که این دو عنصر در یک زمان وجود خارجی پیدانکردهاند که بتوان جرم قتل عمدرا در همان روز محقق دانست.همین طور،اگر کسی قطعه فلزی رابه تصور اینکه چیز بی ارزشی است بردارد ولی تعدا متوجه شود که یک سکه عتیقه قیمتیاست،اما با این حال آن را نزد خود نگهداشته به مالک مسترد ندارد،در اطلاق عنوانسرقت به عمل وی مشکل خواهیم داشت،چرا که در لحظه ربایش عنصر روانی موجود نبوده ودرلحظه پیدایش عنصر روانی نیز عمل مادی ربایش وجود نداشته است.
در مورد قصد محرومکردن دائمی به این نکته نیز باید توجه داشت که اگر متهم مالی را علی الظاهر به قصداستفاده موقت برداشته ولی ارزش آن مال فقط محدود به همان دوره معین باشد(مثل این کهبلیت موعد دار متعلق به دیگری را به قصد استفاده کرده از آن در طول مدت اعتبار وباز پس از خاتمه اعتبار برباید)جرم سرقت محقق خواهد شد،چراکه باتوجه به بی ارزشبودن بلیت پس از خاتمه اعتبار،چنین برداشتی در حکم ربودن دائمی است.(21)همین طورباید توجه کرد که منظور از قصد محروم کرده دائمی،آن نیست که قصد شخص از برداشتن مالحتما آن باشد که دیگری الی الابد یا به طور نامحدود از مالش محروم گردد.برای مثالاگر کسی کتاب متعلق به دیگری را با این قصد بردارد که پس از این که بعد از سی سالبازنشسته می شود آن را به مالکش مسترد دارد،سارق محسوب خواهدشد ،چراکه عرف اینبرداشتن را در حکم ربودن دائمی می داند.
آخرین نکته قابل ذکر در مورد این شرطاین است که ٌ محروم شدن دائمی ٌ مالک از مال،شرط تحقق جرم سرقت نمی باشد،بلکه آنچهکه مهم است قصد رباینده دایربر((محروم کردن دائمی ))وی از مال می باشد.بنابراین اگرکسی که مال دیگری را به قصد ((محروم کردن دائمی ))وی از مال می باشد.بنابراین اگرکسی که مال دیگری را به قصد محروم کردن دائمی از آن می رباید سارق محسوب میشود.هرچند که پس از مدت کوتاهی آن را به میل خود و یا بر اثر دستگیرشدن،به مالکشمسترد دارد.(22)  

پی نوشت :
1-دلیل عدم استفاده از اصطلاح((جرائم علیه اموال)) آن است که چون دراین جرائم به استثنای جرم تخریب ضرر وخسارت به خود مال وارد نمی شود به نظر برخیاستفاده از اصطلاح ((جرائم مالی)) مرحج است و در این جا نیز همین نظر مورد تبعیتواقع گشته است.
2-appropriation
3-
البته زمین از نظر حقوق انگلستان استثنابوده و غیر قابل سرقت می باشد.
4-
در دعوی ٌ لورنسٌ در سال 1972یک دانشجویایتالیایی تازه وارد شهر لندن در پایان سفر خود باتاکسی به دلیل ناآشنایی با سکه هاو اسکناسهای انگلیسی کیف پول خود را در مقابل راننده گرفت تا وی کرایه واقعی رابردارد.راننده با سو استفاده از ناآگاهی مسافر مبلغ شش پوند بیشتر از کرایه واقعیبرداشت کرد و مجلس اعیان وی را به دلیل تصاحب مال غیر سارق دانست.ر.ک کتاب جرائمعلیه اموال ومالکیت اثر نگارنده(نشر میزان:1374)ص175.
5-
ر.ک.جرائم علیه اموالومالکیت،ص179.
6-
محقق حلی،شرایع الاسلام،ج4،ص174.
7-Repairers Lien
8-
در مفردات راغب نیز پنهانی بودن در تعریف سرقت آمده است: ((السرقه اخذمالیسله اخذه فی خفا))
9-
برای مثال نگاه کنید به مواد651،652و654قانون مذکور.
10-
جواهر الکلام(ج41،ص498)سرقت علنی باقهر و عنف رامستوجب حد ندانسته است.
11-
نگاه کنید به رای شماره195مورخ 19/1/1329شعبه دوم دیوان عالی کشور.
12-
در کتب فقهی معمولا این موارد تحت عنوان((اخذ بالسوم))مورد بررسی قرار گرفتهاند.
13-
مثلا صاحب جواهر در جواهر الکلام(ج41،ص488)می گوید: ((لوهتکالحرز قهراظاهرا و اخذ،لم یقطع لکونه غاصبا لاسارقا.))همین ور ر.ک.مبانی تکملهالمنهاج،ج1،ص290.
14-
نگاه کنید به ماده 210قانون مجازات عمومی بشرح زیر: ((هرکسعلنا عملی مرتکب شود که منافی عفت است ویا عفت عمومی را جریحه دار می نماید به حبستادیبی از یک ماه تایکسال یا به تادیه 250تلی5000ریال جزای نقدی محکوم خواهد شد.))
15-
نگاه کنید به ماده517قانون تعزیرات مصوب سال1375در مورد توهین علنی به رئیسکشور خارجی یانماینده سیاسی آن.
16-
نگاه کنید به بند الف ماده214مکرر قانونمجازات عمومی که اشعار میدارد: ٌ از نقطه نظر قوانین جزایی خواه این قانون وخواهقواننین جزایی دیگر مقصود از ارتکاب عمل بطور علنی ارتکاب آن در مرئی و منظر عموماست،اعم از این که محل ارتکاب از امکنه عمومی باشد یا نه ویا ارتکاب آن در امکنه ایاست که معد برای پذیرفتن عموم باشد از قبیل حمامهای عمومی وقهوه خانه ونمایشگاهومانندآن.
17-
ر.ک شیرازی کتاب الحدود و التعزیرات،ص214.
18-
برای مثال نگاهکنید به ٌ قانون عبور ومرور در شوارع ٌ مصوب سال 1930بخش 28و ٌ قانون حمایت ازوسایل نقلیه آبی ٌ مصوب سال 1967بخش1.
19-
نباید ناگفته گذاشت که تحقق چنینموردی در عمنل،یعنی این که شخص بتواند اثبات کند که قصد محروم کردن دائم برای وی پساز ارتکاب ربایش حاصل شده و در لحظه ربایش این قصد را نداشته است قدری بعید به نظرمیرسد.
20-Coincidence of actus reus and mens rea in time
21-
ر.ک.به دعویانگلیسی :Lloyd Bhuee and Ali 1985
22-
البته در این مورد به مفاد تبصره 4ماده198قانون مجازات اسلامی توجه کنید


به قلم دکتر حسین میرمحمدصادقی
سایت قوانین


صفحه قبل 1 ... 67 68 69 70 71 ... 91 صفحه بعد
 
لينك دوستان
پارتیشن – نصب پارتیشن – قیمت پارتیشن
پارتیشنکار و سازنده و نصاب پارتیشن اداری – انواع پارتیشن دوجداره و تک جداره کابینت
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
لوازم لوکس برلیانس و جک و لیفان
امید ماهر نژاد
فروشگاه انلاین وبسایت اموزشی صوت حقوق
وبسایت صوت حقوق
فندک برقی سیگار لمسی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فایل های صوتی حقوق و آدرس voicelaw.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لينكستان
وب سایت حقوقی علیرضا باقری
بسته وکالت 94
وبسایت صوت حقوق
ساختن وبلاگ
حمل ته لنجی با ضمانت از دبی
خرید از چین
قلاده اموزشی ضد پارس سگ
آی کیو مگ
یکانسر
ریحون مگ
لیست تمام پیوند ها
بر چسب ها
حقوق , قانون , لیسانس حقوق , فقه و حقوق , کارشانسی ارشد حقوق خصوصی , کارشناسی ارشد حقوق عمومی , فایل صوتی اصول فقه , مسئولیت مدنی , جزوه حقوق مدنی 3 استاد شعبانی , حقوق تجارت 4 دکتر ولد خانی , فایل صوتی مدنی 5 , دریافت تست جزای عمومی یک , جزوه مقدمه علم حقوق , تدریس حقوق بین الملل خصوصی1 , تدریس ادله اثبات دعوا ,
 
تمامی حقوق اين وب سايت محفوظ و استفاده غیر مجاز مورد پیگرد قضایی قرار خواهد گرفت فایل های صوتی حقوق .
گرافيك توسط : تم ديزاينر